طلای شجاع پارت ۴
طلای شجاع پارت ۴
(از اسم فیک خوشم نمیومد عوضش کردم!)
+فرمانده کیم!!!همون جور ک میدونید ازتون شکایت شده!
=میتونمبپرسم کی ارم شکایت کرده؟
+افسر مین لطفا بگو بیاد داخل
یون:
منتظر موندم تا اون کسی ک شاهزاده گفت رو بیارند
بی صدا روی صندلی نشسته بودم
باید چی کار میکردم؟
از مقامم بر کنار میشدم؟
یا شایدم به جرم قتل اعدامم کنند!
با ورود پیر مرد سالخورده ای به اتاق از افکار بیرون اومدم
+خوش اومدی بنشینید!
پیر مرد روی یکی از صندلی ها نشست و بهم خیره شد!
*تو فرماندهای؟
=ب...ب....بله .....حودمم!
*یه دختر نازک نارنجی پسر منو به کشتن داده؟؟؟؟
مسخرسس!!!!!!مسخرهههه!!!!
=کن جونش رو نگرفتم
اون از کشورش از خونوادش و از عقایدش محافظت کرد و جون خودشو فدا کرد
این یه قتل نیست یه فدا کاریه!!!!
ن من و کسه دیگه ای اونو اجبار نکردیم!
اون خودش خاسته ک به جنگ بیاد!
اون جونش رو برای زنده موندن شما فدا کرده پس حق ندارید بگید به قتل رسیده
اون فدا کاری کرده!
*تو دختر خوبی هستی فرمانده کیم!
اگر این طور ک تو میگی باشه!
منم باهاش مشکلی ندارم!
..
.
.
.
.
پیر مرد لبخندی زد و یون رو بغل کرد!
*ممنونم!
=شما هم مرد قدرت مندی هستید!
*اوه.....ممنون از تعریف!
.
.
.
یون لبخندی زد و پیر مرد رو تا دم در بدرقه کرد!
❤💜❤💜❤💜❤💜❤💜❤💜❤💜❤💜
شب میزارم ولی باید ۵۰ تا لایک بخوره!
(از اسم فیک خوشم نمیومد عوضش کردم!)
+فرمانده کیم!!!همون جور ک میدونید ازتون شکایت شده!
=میتونمبپرسم کی ارم شکایت کرده؟
+افسر مین لطفا بگو بیاد داخل
یون:
منتظر موندم تا اون کسی ک شاهزاده گفت رو بیارند
بی صدا روی صندلی نشسته بودم
باید چی کار میکردم؟
از مقامم بر کنار میشدم؟
یا شایدم به جرم قتل اعدامم کنند!
با ورود پیر مرد سالخورده ای به اتاق از افکار بیرون اومدم
+خوش اومدی بنشینید!
پیر مرد روی یکی از صندلی ها نشست و بهم خیره شد!
*تو فرماندهای؟
=ب...ب....بله .....حودمم!
*یه دختر نازک نارنجی پسر منو به کشتن داده؟؟؟؟
مسخرسس!!!!!!مسخرهههه!!!!
=کن جونش رو نگرفتم
اون از کشورش از خونوادش و از عقایدش محافظت کرد و جون خودشو فدا کرد
این یه قتل نیست یه فدا کاریه!!!!
ن من و کسه دیگه ای اونو اجبار نکردیم!
اون خودش خاسته ک به جنگ بیاد!
اون جونش رو برای زنده موندن شما فدا کرده پس حق ندارید بگید به قتل رسیده
اون فدا کاری کرده!
*تو دختر خوبی هستی فرمانده کیم!
اگر این طور ک تو میگی باشه!
منم باهاش مشکلی ندارم!
..
.
.
.
.
پیر مرد لبخندی زد و یون رو بغل کرد!
*ممنونم!
=شما هم مرد قدرت مندی هستید!
*اوه.....ممنون از تعریف!
.
.
.
یون لبخندی زد و پیر مرد رو تا دم در بدرقه کرد!
❤💜❤💜❤💜❤💜❤💜❤💜❤💜❤💜
شب میزارم ولی باید ۵۰ تا لایک بخوره!
- ۴.۰k
- ۲۱ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط