دلی یا دلبری یا جان و یا جانان نمی دانم
دلی یا دلبری یا جان و یا جانان نمی دانم
همه هستی تویی، فی الجمله این و آن نمی دانم
بجز تو در همه عالم ، دگر دلبر نمی بینم
به جز تو در همه گیتی ، دگر جانان نمی دانم
یکی دل داشتم پُرخون ، شد آن هم از کفم بیرون
کجا افتاده و مجنون ، در این دوران نمی دانم
دلم سرگشته می داند ، سر زُلف پریشانت
چه می خواهد از این مسکین سرگردان ،نمی دانم
اگر مقصود تو جان است ، رُخ بنما و جان بستان
و گر قصد دگر داری ، من این و آن نمی دانم
نمی یابم تو را در دل ، نه در عالم نه در گیتی
کجا جویم تو را آخر ، من حیران نمی دانم
همه هستی تویی، فی الجمله این و آن نمی دانم
بجز تو در همه عالم ، دگر دلبر نمی بینم
به جز تو در همه گیتی ، دگر جانان نمی دانم
یکی دل داشتم پُرخون ، شد آن هم از کفم بیرون
کجا افتاده و مجنون ، در این دوران نمی دانم
دلم سرگشته می داند ، سر زُلف پریشانت
چه می خواهد از این مسکین سرگردان ،نمی دانم
اگر مقصود تو جان است ، رُخ بنما و جان بستان
و گر قصد دگر داری ، من این و آن نمی دانم
نمی یابم تو را در دل ، نه در عالم نه در گیتی
کجا جویم تو را آخر ، من حیران نمی دانم
۱۵.۹k
۱۲ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.