گویا

گویا
انتظار به پایانش نزدیک است
بعد یک هجران طولانی
دگر دیدارمان نزدیک است
باختند
جاده ها راه ها فاصله ها...
مرا خواندی و
پر کشیدند غم ها
دگر
منم و
جاده و
و یک چمدان رویا
به سوی تو
می ایم
با چمدانی پر ز عشق
با کوله ای پر ز عاشقانه ها
عشق
چنان مرا قدرتی داد
که
زمین و زمان
ندارند توان مقابله با من...
قرارمان ساعت عشق
در نقطه ای که تو بگویی
حاظر شوم و
تو را
به اغوش کشم...💱
دیدگاه ها (۱)

❄️🕊ازتودورم اما پـــُرتوقعم ،،،بمان در قلمروِقلبملمسِ قشنگیس...

نگاه تونقش هزاران پروانه رابر اندام رنگ پریده امخالکوبی می ک...

این روزها بویِ دستانت رادر نگینِ انگشتریِ سرنوشتم احساس میکن...

صبح يعنی عشقى مملو از تو....

فراز مردانی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط