بانو! وقتی خسته ای از انبوه دردهایی که زیرشان کمر خم کرده
بانو! وقتی خسته ای از انبوه دردهایی که زیرشان کمر خم کرده ای، وقتی زخمهای روحت التیام نمی یابند، هیمه های اندوه در جانت زبانه می کشد، وقتی همه غریبه اند و حجمی از بی کسی اندامت را احاطه می کند... ترس هایت را دور بریز چمدانی بردار کمی دلخوشی... راهی شو به مقصدی که نمی دانی کجاست، بگذار حس آزادی وجودت را قلقلک دهد بخند و از این لحظه ی ممنوع لبریز شور و شعف شو...
۱.۷k
۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.