این گلدان را کجای دلم بگذارم...
چیزی ندارم جز این دستان تهی دست
اما دوستت دارم
رگ هایم را برای تو آورده ام که علاقه ای به آبی نداری
عذر می خواهم از تو
زیرا نیمی از قلبم
نزد دوستانم به امانت است
در این سن بالا و ارتفاع کم
آستینم به چشمم نمی رسد
گهواره ای در قلبم تکان می خورد
به تازگی پا به جهانت گذاشته ام
و افسوس می خورم
که برای عبور از خیابان های عریض
قدم های کوتاهی دارم
این #گلدان را کجای دلم بگذارم
که مُشرف به #پنجره ات باشد
واقعاً چه ساعاتی از روز را
به چشمانم اختصاص دهم
که ناودان ها و معابر نرنجند از من؟
غمت غمگینم کرده است
اما #دوستت_دارم
#حسین_صفا
اما دوستت دارم
رگ هایم را برای تو آورده ام که علاقه ای به آبی نداری
عذر می خواهم از تو
زیرا نیمی از قلبم
نزد دوستانم به امانت است
در این سن بالا و ارتفاع کم
آستینم به چشمم نمی رسد
گهواره ای در قلبم تکان می خورد
به تازگی پا به جهانت گذاشته ام
و افسوس می خورم
که برای عبور از خیابان های عریض
قدم های کوتاهی دارم
این #گلدان را کجای دلم بگذارم
که مُشرف به #پنجره ات باشد
واقعاً چه ساعاتی از روز را
به چشمانم اختصاص دهم
که ناودان ها و معابر نرنجند از من؟
غمت غمگینم کرده است
اما #دوستت_دارم
#حسین_صفا
۱۹.۸k
۱۷ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.