رمان انتقام خونین 🩸❣️
رمان انتقام خونین 🩸❣️
part:66
#ارسلان
خب بهار حالا نظرت چیه؟
بهار:قبوله
دیانا:خب پس باید الان بیای اداره پلیس رضایت بدی
بهار:باشه،اماده شدم،بریم
ارسلان:سوار ماشین شدم به آدرسی که پلیسا داده بودن رسیدیم و وارد اداره پلیس شدیم بعد از ۲۰ مین رفتیم داخل و گفتن فقط منو بهار بریم داخل
پلیس:خب به ما بگید خانم سحر چطوری کشته شدن
بهار:ببینید من خواهر سحر هستم و کاملا خبر دارم که چطوری خواهرم کشته شده
پلیس:برای ما توضیح بدید
بهار:ببینید خواهر من عاشق آقای ارسلان کاشی بود که ایشون میرن با خانم دیانا رحیمی رل می زنند و چند مدت بعد امیر روز که رئیس باند مافیا تهران بود و رل سابق دیانا رحیمی بود اردیا رو میگیرن و به خواهر من پیشنهاد می کنند که وارد تیمشون بشن وگرنه کشته میشن خواهر من هم برای اینکه برای خودش مشکل پیش نیاد در خواست اونها رو قبول می کنه و امیر به دیانا تجاوز می کنه و چند مدت بعد اما امیر ارسلان رو زخمی می کنه و خواهر من عصبانی میشه و با امیر رو در رو میشه که امیر هم عصبانی میشه و خواهر من رو می کشه که بقیه ش رو من حضور ذهن ندارم (بچه ها وقتی ارسلان به بهار پیشنهاد میده که بیاد دادگاه رضایت بده ارسلان بی گناهه اونجا ارسلان به بهار میگه که این چیزا رو به پلیس بگه)
پلیس:خب حالا به ما میگید امیر روز کی هست
ارسلان:ایشون رئیس باند مافیا هستن که قاتل خیلیا هستن،من هم الان دلیل منطقی برای اینکه قاتل سحر نیستم آوردم
پلیس:بشینید بیرون تا به پرونده رسیدگی بشه بعد بهتون اطلاع میدم
ارسلان و بهار:مرسی
#دیانا
با پانلئو نشسته بودیم که بهار و ارسلان اومدن،چیشد چیشد
ارسلان:کل قضیه رو گفتم
دیانا:امیدوارم خوب پیش بره
#ارسلان
همینطور نشسته بودیم که پلیس گفت بیایم داخل
پلیس:خب به پرونده رسیدگی شد و آقای ارسلان کاشی و بهار اگر شما بتونید با ما بیاید تا امیر روز رو پیدا کنیم ما هم از گناه شما می گذریم
ارسلان:باشه پس باهاتون میایم،وقتی اومدیم بیرون قضیه رو بقیه هم گفتیم
دیانا:ارسلان جون من نرو اگر چیزیت بشه من چه غلطی بکنم
ارسلان:دورت بگردم من چیزی نمیشه نگران نباش،من میرم و اون امیر لعنتی هم بلاخره پیدا می کنم باش؟پانید دیانا رو ببر
بعد از چند دقیقه سوار ماشین پلیس شدیم و من بهشون آدرس دادم که بعد ۳۰ مین رسیدیم اونجا اونا هم نیرو های دیگه شون رو فرستادن اونجا...
حمایت
part:66
#ارسلان
خب بهار حالا نظرت چیه؟
بهار:قبوله
دیانا:خب پس باید الان بیای اداره پلیس رضایت بدی
بهار:باشه،اماده شدم،بریم
ارسلان:سوار ماشین شدم به آدرسی که پلیسا داده بودن رسیدیم و وارد اداره پلیس شدیم بعد از ۲۰ مین رفتیم داخل و گفتن فقط منو بهار بریم داخل
پلیس:خب به ما بگید خانم سحر چطوری کشته شدن
بهار:ببینید من خواهر سحر هستم و کاملا خبر دارم که چطوری خواهرم کشته شده
پلیس:برای ما توضیح بدید
بهار:ببینید خواهر من عاشق آقای ارسلان کاشی بود که ایشون میرن با خانم دیانا رحیمی رل می زنند و چند مدت بعد امیر روز که رئیس باند مافیا تهران بود و رل سابق دیانا رحیمی بود اردیا رو میگیرن و به خواهر من پیشنهاد می کنند که وارد تیمشون بشن وگرنه کشته میشن خواهر من هم برای اینکه برای خودش مشکل پیش نیاد در خواست اونها رو قبول می کنه و امیر به دیانا تجاوز می کنه و چند مدت بعد اما امیر ارسلان رو زخمی می کنه و خواهر من عصبانی میشه و با امیر رو در رو میشه که امیر هم عصبانی میشه و خواهر من رو می کشه که بقیه ش رو من حضور ذهن ندارم (بچه ها وقتی ارسلان به بهار پیشنهاد میده که بیاد دادگاه رضایت بده ارسلان بی گناهه اونجا ارسلان به بهار میگه که این چیزا رو به پلیس بگه)
پلیس:خب حالا به ما میگید امیر روز کی هست
ارسلان:ایشون رئیس باند مافیا هستن که قاتل خیلیا هستن،من هم الان دلیل منطقی برای اینکه قاتل سحر نیستم آوردم
پلیس:بشینید بیرون تا به پرونده رسیدگی بشه بعد بهتون اطلاع میدم
ارسلان و بهار:مرسی
#دیانا
با پانلئو نشسته بودیم که بهار و ارسلان اومدن،چیشد چیشد
ارسلان:کل قضیه رو گفتم
دیانا:امیدوارم خوب پیش بره
#ارسلان
همینطور نشسته بودیم که پلیس گفت بیایم داخل
پلیس:خب به پرونده رسیدگی شد و آقای ارسلان کاشی و بهار اگر شما بتونید با ما بیاید تا امیر روز رو پیدا کنیم ما هم از گناه شما می گذریم
ارسلان:باشه پس باهاتون میایم،وقتی اومدیم بیرون قضیه رو بقیه هم گفتیم
دیانا:ارسلان جون من نرو اگر چیزیت بشه من چه غلطی بکنم
ارسلان:دورت بگردم من چیزی نمیشه نگران نباش،من میرم و اون امیر لعنتی هم بلاخره پیدا می کنم باش؟پانید دیانا رو ببر
بعد از چند دقیقه سوار ماشین پلیس شدیم و من بهشون آدرس دادم که بعد ۳۰ مین رسیدیم اونجا اونا هم نیرو های دیگه شون رو فرستادن اونجا...
حمایت
۵.۸k
۰۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.