بعدازازدواج باهم تفاهم نداشتند،

بعدازازدواج باهم تفاهم نداشتند،
ازاو علت راپرسیدند؟ گفت من درباره ناموسم چیزی نمیگم...
اوراطلاق داد،..
بازهم ازاو سببش راپرسیدند؟
گفت من درباره زنی که تحت سرپرستی من نیست حرفی نمیزنم.
(مردانگی)

مردفقیری سه دونه پرتقال خرید...
اولی راپوست کند دیدخراب ومتعفن شده است، بیرونش انداخت...
دومی راهم چنین بازهم بیرونش انداخت...!
سپس چراغش راخاموش کردوسومی راپوست کند وخورد&"
(بعضی وقتها بایدخودرابه نفهمی بزنیم تازندگی کنیم)

شخصی درحالیکه سوار اتوبوس میشد، یکی ازکفشهایش افتادواتوبوس براه افتاد..
اون یکی کفش راهم بیرون انداخت..وگفت:
"شایدبه تورفقیری بیفتدوازآن استفاده کند"
(انسانهای بلندهمت)

یکی میگفت :
برای خانواده ام خاطره ای که باعث شرمنده شدنم درجمع ، دریک مراسمی که قبل ازرفتنم فنجان قهوه برلباسهایم ریخته بود، تعریف میکردم..
همه گفتند :خوب چکار کردی دیگه؟
بجز مادرم که گفت: اذیت که نشدی؟!!!
(بهشت منی ای مادر)

باران درسرزمین خودمان یعنی یک هوایی دلپذیرو روزی زیبا، امادرسرزمینهای دیگه یعنی یک روزی که هوا خرابست!

چیزی که توزیبامی بینی شایدبرای کسی دیگه نازیباباشد.

(همیشه خودت رابه اختلافات عادت بده)

ونهایتا" درانتخاب دوستانت بیشتردقت بخرج بده.. .که توداری صفی رابه صفهای نمازجنازه ات
اضافه میکنی...
(یک نصیحت)