پارت۱۵☘تناسخ به عنوان خواهر نقش اصلی
پارت۱۵☘تناسخ به عنوان خواهر نقش اصلی
...
یکدفعه ایستاد و ازاونجای که من متوجه نشدم خوردم به کمرش سریع گفتم: ببخشید.
اما چیزی نگفت و یه تعظیم کوتاهی کرد. به جلو نگاه کرد و چویا رو دیدم.
چویا گفت: فکر نمی کردم پرستار بچه شده باشی.
آکوتاگوا با اعصبانیت به چویا خیره شد. چویا بهم نگاه کرد و گفت:تو کی هستی؟عضو جدید مافیایی؟
وقت نقش بازی کردنه. با ترس گفتم:م...مافیا؟م...من فقط امدم ت...تا با الیس چان بازی کنم.
چویا فهمید که چه گندی زده گفت:منظورم این بود که مافیا بازی کردین؟الیس خیلی مافیا بازی دوست داره.
آکوتاگوا معلوم بود که از هول کردن چویا خوشش اومده لبخند محوی زد. لبخندی زدم و گفتم: که اینطور. نه ما مافیا بازی نکردیم. نقاشی کشیدیم.
گوشه کت چویا رو کشیدم و گفتم: شما کی هستین؟دوست الیس هستین؟
چویا گفت: من ناکاهارا چویا هستم. موری سان کار میکنم.
با ذوق بچگانه ای گفتم:پس شما دکترین. میشه یه سوال ازتون بپرسم؟من خیلی به پزشکی علاقه دارم.
چویا که معلوم بود من رو دست کم گرفته گفت:باشه.
گفتم:میشه بگین جنس گره سینوسی دهلیزی چیه؟
چویا هنک کرده بود. ازونجایی که من می خواستم برم تجربی و از نهم خودم رو تو زیست خفه کردم خیلی خوب می دونم کدوم سوال ها و مفاهیم چالشین. با قیافه ای نارحت گفتم: انگا نمی دونید. ببخشید که پرسیدم.
چویا درحالی که هنوز هنک کرده بود سعی کرد جوابم رو بده که گفتم: من باید دیگه برم.ممنون میشم دفعه بعد جوابم بدید. آکوتاگوا احترام گذاشت و با هم راه افتادیم. وقتی رسیدیم بیرون
آکوتاگاوا گفت: از کجا همچین سوالی رو میدونستی؟
گفتم:وقت هایی که خواهرم برای دانشگاهش درس می خوند بعضی وقت ها یه نگاه به کتاب هاش مینداختم. از اونجا فهمیدم.
آکوتاگاوا پوزخند زد و گفت: خوب حال اون جا اوردی.
____________________________/////////
بلخره پارت گذاشتم😂
...
یکدفعه ایستاد و ازاونجای که من متوجه نشدم خوردم به کمرش سریع گفتم: ببخشید.
اما چیزی نگفت و یه تعظیم کوتاهی کرد. به جلو نگاه کرد و چویا رو دیدم.
چویا گفت: فکر نمی کردم پرستار بچه شده باشی.
آکوتاگوا با اعصبانیت به چویا خیره شد. چویا بهم نگاه کرد و گفت:تو کی هستی؟عضو جدید مافیایی؟
وقت نقش بازی کردنه. با ترس گفتم:م...مافیا؟م...من فقط امدم ت...تا با الیس چان بازی کنم.
چویا فهمید که چه گندی زده گفت:منظورم این بود که مافیا بازی کردین؟الیس خیلی مافیا بازی دوست داره.
آکوتاگوا معلوم بود که از هول کردن چویا خوشش اومده لبخند محوی زد. لبخندی زدم و گفتم: که اینطور. نه ما مافیا بازی نکردیم. نقاشی کشیدیم.
گوشه کت چویا رو کشیدم و گفتم: شما کی هستین؟دوست الیس هستین؟
چویا گفت: من ناکاهارا چویا هستم. موری سان کار میکنم.
با ذوق بچگانه ای گفتم:پس شما دکترین. میشه یه سوال ازتون بپرسم؟من خیلی به پزشکی علاقه دارم.
چویا که معلوم بود من رو دست کم گرفته گفت:باشه.
گفتم:میشه بگین جنس گره سینوسی دهلیزی چیه؟
چویا هنک کرده بود. ازونجایی که من می خواستم برم تجربی و از نهم خودم رو تو زیست خفه کردم خیلی خوب می دونم کدوم سوال ها و مفاهیم چالشین. با قیافه ای نارحت گفتم: انگا نمی دونید. ببخشید که پرسیدم.
چویا درحالی که هنوز هنک کرده بود سعی کرد جوابم رو بده که گفتم: من باید دیگه برم.ممنون میشم دفعه بعد جوابم بدید. آکوتاگوا احترام گذاشت و با هم راه افتادیم. وقتی رسیدیم بیرون
آکوتاگاوا گفت: از کجا همچین سوالی رو میدونستی؟
گفتم:وقت هایی که خواهرم برای دانشگاهش درس می خوند بعضی وقت ها یه نگاه به کتاب هاش مینداختم. از اونجا فهمیدم.
آکوتاگاوا پوزخند زد و گفت: خوب حال اون جا اوردی.
____________________________/////////
بلخره پارت گذاشتم😂
۲.۷k
۰۷ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.