مگریز ز آتش که چنین خام بمانی

مگریز ز آتش که چنین خام بمانی

گر بجهی از این حلقه در آن دام بمانی

مگریز ز یاران تو چو باران و مکش سر

گر سر کشی سرگشته ایام بمانی

با دوست وفا کن که وفا وام الست است

ترسم که بمیری و در این وام بمانی

بگرفت تو را تاسه و حال تو چنان است

کز عجز تو در تاسه حمام بمانی

می‌ترسی از این سر که تو داری و از این خو

کان سر تو به رنجوری سرسام بمانی

با ما تو یکی کن سر زیرا سر وقت است

تا همچو سران شاد سرانجام بمانی
دیدگاه ها (۱)

الهی! ضعیفان را پناهی. قاصدان را بر سر راهی. مومنان را گواهی...

به بعضی ها باید گفت رسا هم گفت . خوش امدی .

دانه شیرین به سنگ گفت چو من بشکنممغز نمایم ولیک وای چو تو بش...

هر جامعه ا ی به نشاط نیاز دارد ....

پنهان مشو که روی تو بر ما مبارکستنظاره تو بر همه جان‌ها مبار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط