بعد رفتنت

بعد رفتنت
رودخانه ای از این اتاق گذشت
و من
نه سیبی سرخ بودم
که به دست های کسی برسم
نه برگی خشک
که جایی گیر کنم
قایقی کاغذی بودم
پر از کلماتی از تو.

حالا سال هاست
ماهیانی با حافظه طولانی
داستان غرق شدنم را
دور پاهایت
تعریف می کنند

دیدگاه ها (۱)

مـــیــنــویـــســـم برای او...او ک نمی داند تـــــلــــفـــ...

چشم بستم که شدم غرق خیالی الکیقصه ی عاشقی و شوق وصالی الکیفر...

چقدر این حرف سیمین دانشور قشنگه که میگه :هر وقت و ساعت که ﻓﻬ...

آرزو میکنم برای همه شما ...برایت آرزومندم صبور باشی،نه با کس...

در شهر شلوغ و سرد "بی‌رحمی"، مردی میانسال به نام "نوید" زندگ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط