.
.
حتماً بخوان .
.
پسر #جوان فاسد الاخلاقی که از قبل با دختری جوان آشنا شده بود و توانسته بود او را گام به گام بفریبد و وانمود کند که از #عشق او آب میشود و قلبش بدون او تاب و تحمل ندارد… بالأخره توانست آن #دختر را رام کند و او را بچنگ آورد تا کامش را از او بر گیرد.
دختر جوان را دعوت کرد تا روز شنبه هفته ای آینده رأس ساعت پنج در مکانی بسته و فضایی رمانتیک با هم گفتگویی داشته باشند. دختر جوان نیز موافقت کرد و روز موعود فرا رسید.
پسر جوان در خانهاش به انتظار نشسته بود و با دیگر دوستانش هم تماس گرفته و آنها را از قصه ای این دختر با خبر کرد.
دقایقی به ساعت پنج مانده بود که مادرش زنگ زد و گفت: زود بیا خانه که حال پدرت خوب نیست. مجبور شد از دوستانش جدا شود؛ البته به آنان گفت: هنگامی که آن دختر آمد، شما کار خود را انجام دهید، من میروم و به پدرم سری میزنم.. از خانه بیرون شد و دوستانش را در انتظار آمدن دختر جوان ترک کرد. ساعت پنج رسید و دختر نیز وارد شد. این #گرگهای بی وجدان همگی بر او تاخته به تجاوزش پرداختند.
انها خانه را ترک نموده و او را در حالت بیهوشی رها کردند… در همین حین که این حادثه به وقوع میپیوست، پسر جوان پیش پدر رسید تا از حالش اطمینان حاصل کند؛
#مادرش به سویش آمد و گفت: چرا #خواهرت را با خود نیاوردی؟ گفت: خواهرم؟ از کجا همراه من بیاید؟ مادر گفت: او را فرستاده بودیم تا تو را بیاورد؛ تو که تلفن های ما را جواب نمیدادی.. جوان به سرعت از خانه ای پدری خارج شده و دوان دوان خود را به خانه ای خویش رساند…
ناگهان خواهرش را دید که در خانهاش مورد تجاوز قرار گرفته و از حال رفته است.. هان که خودش #حیله گر، ترتیب دهنده و همه کاره ای این ماجرا بود و قربانی هم نزدیکترین انسان به او … او خواهرش بود. ..
حتماً بخوان .
.
پسر #جوان فاسد الاخلاقی که از قبل با دختری جوان آشنا شده بود و توانسته بود او را گام به گام بفریبد و وانمود کند که از #عشق او آب میشود و قلبش بدون او تاب و تحمل ندارد… بالأخره توانست آن #دختر را رام کند و او را بچنگ آورد تا کامش را از او بر گیرد.
دختر جوان را دعوت کرد تا روز شنبه هفته ای آینده رأس ساعت پنج در مکانی بسته و فضایی رمانتیک با هم گفتگویی داشته باشند. دختر جوان نیز موافقت کرد و روز موعود فرا رسید.
پسر جوان در خانهاش به انتظار نشسته بود و با دیگر دوستانش هم تماس گرفته و آنها را از قصه ای این دختر با خبر کرد.
دقایقی به ساعت پنج مانده بود که مادرش زنگ زد و گفت: زود بیا خانه که حال پدرت خوب نیست. مجبور شد از دوستانش جدا شود؛ البته به آنان گفت: هنگامی که آن دختر آمد، شما کار خود را انجام دهید، من میروم و به پدرم سری میزنم.. از خانه بیرون شد و دوستانش را در انتظار آمدن دختر جوان ترک کرد. ساعت پنج رسید و دختر نیز وارد شد. این #گرگهای بی وجدان همگی بر او تاخته به تجاوزش پرداختند.
انها خانه را ترک نموده و او را در حالت بیهوشی رها کردند… در همین حین که این حادثه به وقوع میپیوست، پسر جوان پیش پدر رسید تا از حالش اطمینان حاصل کند؛
#مادرش به سویش آمد و گفت: چرا #خواهرت را با خود نیاوردی؟ گفت: خواهرم؟ از کجا همراه من بیاید؟ مادر گفت: او را فرستاده بودیم تا تو را بیاورد؛ تو که تلفن های ما را جواب نمیدادی.. جوان به سرعت از خانه ای پدری خارج شده و دوان دوان خود را به خانه ای خویش رساند…
ناگهان خواهرش را دید که در خانهاش مورد تجاوز قرار گرفته و از حال رفته است.. هان که خودش #حیله گر، ترتیب دهنده و همه کاره ای این ماجرا بود و قربانی هم نزدیکترین انسان به او … او خواهرش بود. ..
۱.۴k
۰۹ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.