امروز
امروز
مادرم
کوزه را باید
مقابل در
وردی بشکند
و پدر
هیزم از کوه بیاورد
که من آتش
کوچک فراهم کنم
وبا دوستانم
آتش خشمم
را با پریدن های
پی در پی بیرون بریزم
تو هم عشق...
را صدا بزن
تا تمام درد هایش
را به آتش بسپارد
غم ها و نگرانی هایم
مال تو ای آتش
سرخی وزیبایی ات
از آن من...
چهارشنبه سوری مباراااارک
مادرم
کوزه را باید
مقابل در
وردی بشکند
و پدر
هیزم از کوه بیاورد
که من آتش
کوچک فراهم کنم
وبا دوستانم
آتش خشمم
را با پریدن های
پی در پی بیرون بریزم
تو هم عشق...
را صدا بزن
تا تمام درد هایش
را به آتش بسپارد
غم ها و نگرانی هایم
مال تو ای آتش
سرخی وزیبایی ات
از آن من...
چهارشنبه سوری مباراااارک
۲۷۸
۲۵ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.