تو نمی دانی که
تو نمیدانی که
ارتفاعِ پاشنه هایت
همبستگیِ مستقیم دارد
با حسِ خوشبختی در من..
آنقدر بلند بپوش تا لب هایت
ناقل شوند جنونِ مُسریِ با تو بودن را...
دلم میخواهد دنیا را
به امانت پیشِ خدا بگذارم
از زندگی مرخصیِ بگیرم
تا تو برقصی و من دینم را بر باد دهم..
میدانی..
تانگو بی آغوش تو
رؤیایی است نیمه جان که نای تعبیر ندارد..
ارتفاعِ پاشنه هایت
همبستگیِ مستقیم دارد
با حسِ خوشبختی در من..
آنقدر بلند بپوش تا لب هایت
ناقل شوند جنونِ مُسریِ با تو بودن را...
دلم میخواهد دنیا را
به امانت پیشِ خدا بگذارم
از زندگی مرخصیِ بگیرم
تا تو برقصی و من دینم را بر باد دهم..
میدانی..
تانگو بی آغوش تو
رؤیایی است نیمه جان که نای تعبیر ندارد..
۳.۴k
۱۰ فروردین ۱۴۰۲