مرا گاهی بیاد آور

مرا گاهی بیاد آور
همان گاهی که غم داری
اگر روزی که تب دارم
مرا از خاک برداری

گلم، منهم نمیخواهم
مرا از خود برنجانی
دلم امشب کجا هستی
هنوزم ماه خندانی

همان دم در قماری تند
چه آسان جان من بردی
چنان آرام و خاموشم
که گفتی: جان من مردی؟

همیشه اهرمی بودم
چو موم نرم، در دستت
به هر سنگی زدم چنگی
که هموارت شود شهرت

سرانجام این هنر کم شد
تو با من سخت تا کردی
شدم پله به پاهایت
چه آسان ره جدا کردی...
دیدگاه ها (۴)

مرا نگاه کن !من در ابتدای "تو" ایستاده ام ؛پای مرا به شعرهای...

بیا بیا دلدار من دلدار مندرآ درآ در کار من در کار منتویی توی...

ما را نتوان پخت که ما سوخته ایمآتش نتوان زد که برافروخته ایم...

" احمد شاملو "چه جالب استناز را می کشیم؛آه را می کشیم؛انتظار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط