روزها و شب های زیادی تو اتاقم میشینم می ایستم فکر می کن

روزها و شب های زیادی تو اتاقم میشینم، می ایستم، فکر می کنم به تو؛
به تضاد های حرف های تو، به تضادهای این دنیا، نمی دونم کابوسه یا رویا، واقعیته یا خیال، هستی یا نیستی!
میرم کنار پنجره، ماشین ها میان و میرن، چراغ ها خاموش و روشن میشن، از این همه تضاد تب و لرز میگیرم!
پرده ها رو میکشم، میرم سمت آیینه، ساعت ها به لبخند شکسته ام خیره میشم؛
لبخندی که خیلی وقته خیلی چیزها رو فهمیده،
لبخندم صادقانه ترین تضاد دنیاست ... !!
دیدگاه ها (۱۳)

من هم مثل هر‌بچه ی دیگری دلم می‌خواست بزرگ شوم،رژ بزنم،موهای...

دستانی که به دیگران کمک می کنند پاکتر از دستهایی هستند که رو...

دروغ چرا،منم بعضی موقع ها گریه می کنم و یاد معلم ریاضیم می ا...

اینکه نگفتی دوستم داری مثل این بود که در جنینی سقط بشم ... ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط