🌿گفت : راستی جبهه چطور بود؟!
🌿گفت : راستی جبهه چطور بود؟!
گفتم : تا منظورت چه باشد؟
گفت : مثل حالا رقابت بود؟!
گفتم : آری
گفت : در چی؟!
گفتم : در خواندن نماز شب
گفت : حسادت هم بود؟!
گفتم : آری
گفت : در چی؟!
گفتم : در توفیق شهادت
گفت : جِرزنی هم بود؟!
گفتم : آری
گفت : برا چی؟!
گفتم : برای شرکت در عملیات 😭
گفت : بخور بخور بود؟!
گفتم : آری
گفت : چی میخوردید؟!
گفتم : تیر و ترکش 💥💥
گفت : پنهان کاری بود؟!
گفتم : آری
گفت : در چی؟!!
گفتم : نصف شب واکس زدن کفش
بچه ها
گفت : دعوا سر پست هم بود؟!
گفتم : آری
گفت : چه پستی؟!
گفتم : پست نگهبانی سنگر کمین
گفت : آوازم می خوندید؟!
گفتم : آری
گفت : چه آوازی؟!
گفتم :شبهای جمعه دعای کمیل
گفت : اهل دود و دم هم بودید؟!
گفتم : آری
گفت : صنعتی یا سنتی؟!
گفتم : صنعتی ، خردل ، تاول زا ، اعصاب
گفت : استخر هم می رفتید؟!
گفتم : آری
گفت : کجا؟!
گفتم : اروند، کانال ماهی ، مجنون .
گفت : سونا خشک هم داشتید؟!
گفتم : آری
گفت : کجا؟!
گفتم :تابستون سنگرهای کمین ،شلمچه، فکه ، طلائیه،....
گفت : ببخشید زیر ابرو هم بر میداشتید؟!
گفتم : آری
گفت : کی براتون بر میداشت؟!
گفتم : تک تیرانداز دشمن با تیر قناصه
گفت : پس بفرمائید رژ لبم میزدید؟!
گفتم : آری
خندید و گفت : با چی؟!
گفتم : هنگام بوسه بر پیشونی خونین دوستان شهیدمان
سکوت کرد و چیزی نگفت...
❣یـــازهــرا سـلام الله عـلـیها❣
#مـــامــلت_شـــهادتــیـم🕊🥀
گفتم : تا منظورت چه باشد؟
گفت : مثل حالا رقابت بود؟!
گفتم : آری
گفت : در چی؟!
گفتم : در خواندن نماز شب
گفت : حسادت هم بود؟!
گفتم : آری
گفت : در چی؟!
گفتم : در توفیق شهادت
گفت : جِرزنی هم بود؟!
گفتم : آری
گفت : برا چی؟!
گفتم : برای شرکت در عملیات 😭
گفت : بخور بخور بود؟!
گفتم : آری
گفت : چی میخوردید؟!
گفتم : تیر و ترکش 💥💥
گفت : پنهان کاری بود؟!
گفتم : آری
گفت : در چی؟!!
گفتم : نصف شب واکس زدن کفش
بچه ها
گفت : دعوا سر پست هم بود؟!
گفتم : آری
گفت : چه پستی؟!
گفتم : پست نگهبانی سنگر کمین
گفت : آوازم می خوندید؟!
گفتم : آری
گفت : چه آوازی؟!
گفتم :شبهای جمعه دعای کمیل
گفت : اهل دود و دم هم بودید؟!
گفتم : آری
گفت : صنعتی یا سنتی؟!
گفتم : صنعتی ، خردل ، تاول زا ، اعصاب
گفت : استخر هم می رفتید؟!
گفتم : آری
گفت : کجا؟!
گفتم : اروند، کانال ماهی ، مجنون .
گفت : سونا خشک هم داشتید؟!
گفتم : آری
گفت : کجا؟!
گفتم :تابستون سنگرهای کمین ،شلمچه، فکه ، طلائیه،....
گفت : ببخشید زیر ابرو هم بر میداشتید؟!
گفتم : آری
گفت : کی براتون بر میداشت؟!
گفتم : تک تیرانداز دشمن با تیر قناصه
گفت : پس بفرمائید رژ لبم میزدید؟!
گفتم : آری
خندید و گفت : با چی؟!
گفتم : هنگام بوسه بر پیشونی خونین دوستان شهیدمان
سکوت کرد و چیزی نگفت...
❣یـــازهــرا سـلام الله عـلـیها❣
#مـــامــلت_شـــهادتــیـم🕊🥀
۸۴۸
۱۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.