یک غزل آورده ام یک بوسه جایش میدهی

یک غزل آورده ام ، یک بوسه جایش میدهی ؟
بوسه ای کشدار و شیرین ، در بهایش میدهی ؟

با غزل هایم برای تو دعاها خوانده ام
یک دو جمله در جواب این دعایش میدهی ؟

ادعای عشق دارد این دل وامانده ام 
یک بناگوش و زبان در ادعایش میدهی ؟

یک غزل آورده ام ، اردیبهشتی بی بدیل 
بوسه ای چون حوریان باصفایش مید هی ؟

یک غزل دارم شراب اصلی شیرازی است
کوزه اش ازآن تو ، جامی به پایش میدهی ؟

زلف یلدایت حریف بیت هایم میشود ؟
وُصله ای از آن شب شیرین به جایش میدهی ؟

لهجه شیرازی ات از من ، غزل هایم زِ تو
یک دو تا گلواژه کاکو ، در بهایش میدهی ؟

این غزل دیگر سرآمد ، نیست حرف تازه ای
جان من ، یک بوسه در این انتهایش میدهی ؟
دیدگاه ها (۳)

‌لبخند بزنتا نریزد بهمتعادل دنیای من ... #حمیدرضا_عبداللهی

عشق که می‌آید سمتتبی منطق عاشق می‌شویتمامت می‌شود دلیکه حرف ...

گاهی دلت میخواد چنان تنهاییت را تنگ بغل کنی که هیچ کس نفهمد....

قاصدک!شعر مرا از بر کنبرو آن گوشه‌ی باغسمت آن نرگس مستو بخوا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط