شخصی را گرگ فرزندش ربوده بود و در آن آشوب درویشی آمد، نان
شخصی را گرگ فرزندش ربوده بود و در آن آشوب درویشی آمد، نان خواست.
نانِ گرم از تنور برآورد، در آن سالِ قحط به درویش داد و آنگه به سوی کوه روی نهاد که از فرزندش از خوردنِ گرگ استخوانی مانده باشد، آن را جایی دفن کند و گوری سازد و نوحهگاهی کند.
چون پیشتر آمد، دید فرزندِ خود را که از کوه فرود میآمد به سلامت، نعرهای زد و بیهوش شد.
فرزند پای پدر را مغمّزی۱ میکرد. چون به هوش آمد، احوال میپرسید. گفت:
گرگ مرا بر سر راه آورد و بنهاد به سلامت و گفت: لقمةٌ بلقمةٍ۲ و بازگشت.
و یقین است که هیچ ذرّهای خیر در راهِ دین ضایع نیست. خنک آن کس که از این درگاه ناامید نشود.
۱- مشت و مال
۲- لقمهای در مقابل آن لقمه #فیه_ما_فیه
نانِ گرم از تنور برآورد، در آن سالِ قحط به درویش داد و آنگه به سوی کوه روی نهاد که از فرزندش از خوردنِ گرگ استخوانی مانده باشد، آن را جایی دفن کند و گوری سازد و نوحهگاهی کند.
چون پیشتر آمد، دید فرزندِ خود را که از کوه فرود میآمد به سلامت، نعرهای زد و بیهوش شد.
فرزند پای پدر را مغمّزی۱ میکرد. چون به هوش آمد، احوال میپرسید. گفت:
گرگ مرا بر سر راه آورد و بنهاد به سلامت و گفت: لقمةٌ بلقمةٍ۲ و بازگشت.
و یقین است که هیچ ذرّهای خیر در راهِ دین ضایع نیست. خنک آن کس که از این درگاه ناامید نشود.
۱- مشت و مال
۲- لقمهای در مقابل آن لقمه #فیه_ما_فیه
۲۵۴
۰۳ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.