دست فروش داد نزن حنجره نگشای دگر
دست فروش داد نزن !حنجره نگشای دگر،
شهر خاموش ندارد رونق و نای، دگر
دست فروش ،هرچه که بود دزدیدند،
آنچه ماند ,وصله ی ناجور ،ز آستین دگر!
روزگاری به جز عشق نبود ،ضامن کس،
آه ،که عشق را فروختند به بازار دگر،
دست فروش ،نان شبی قیمت جان است اینجا،
بوی خون است و شمشیر ، ز سامان دگر!
دست فروش ،اشک یتیمان به بازارت چند?
سفره ی خالی و باباست ،به دنیای دگر،..ا
شهر خاموش ندارد رونق و نای، دگر
دست فروش ،هرچه که بود دزدیدند،
آنچه ماند ,وصله ی ناجور ،ز آستین دگر!
روزگاری به جز عشق نبود ،ضامن کس،
آه ،که عشق را فروختند به بازار دگر،
دست فروش ،نان شبی قیمت جان است اینجا،
بوی خون است و شمشیر ، ز سامان دگر!
دست فروش ،اشک یتیمان به بازارت چند?
سفره ی خالی و باباست ،به دنیای دگر،..ا
- ۹۷۷
- ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط