مگذار شکوه چشمان تندیسوارمان را در لحظه های دیدار

‍ مگذار شکوه‌ چشمان‌ تندیس‌وارمان را در لحظه های دیدار ،
یا عطرِ گل‌ سرخی‌ که‌ شبانه‌ 
با نفس هامان بر گونه‌ مان می‌نشیند را از دست‌ بدهیم ‌!
می‌ترسم‌ از دور از هم بودن‌ بر این‌ ساحل‌،
چونان‌ درختانی‌ بی‌بار
سوخته‌ در حسرت‌ گُل‌ُ برگ‌ُ جوانه‌یی‌
که‌ گرمای مان ببخشد!
اگر گنج‌ ناپدید منی‌، اگر گنج آشکار و پنهان توام
اگر زخم‌ من یا صلیب‌ گور منی‌،
مگذار شاخه‌یی‌ که‌ از رود هم برگرفته‌ایم ‌
و برگ‌های‌ پاییزی‌ عشق و همراهی بر آن‌ نشانده‌ایم‌ را 
از دست‌ بدهیم !

#فدریکو_گارسیا_لورکا
دیدگاه ها (۱)

در آغوش تو..‌. لبخند زدن،پلک زدنهمانند نُت دل انگیزی ستکه سا...

گفتی نگو .ولی چاره ای ندارم باید بگم ,اصلا میشه نگفت ,, میشه...

طرح شب بافته گیسوی تو آرام آرامنقش مهتاب چنان روی تو آرام آر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط