مدرسه ی نفرین شده
مدرسه ی نفرین شده
#پارت۷
میگفتید ؟
که با هکتور پدر هشت پای مادر کوسه مواجه شدم ...عوض شده بود خیلی عوض شده انا هنوز اون رگ های سیاه رو روی دستاش و گردنش داشت .باهم چشم تو چشم شدیم تا خواستم حرف بزنم استاد وارد کلاس شد ...
"ویو تهیونگ "
سرم گیج میرفت ..نمی تونستم یه جا وایستم ...همینجوری به راهم ادامه میدادم ،به مقصد رسیدن به اتاقم اما...
"ویو ا/ت "
کلاس تازه تموم شده بود و از کلاس خارج شدم و به سمت خوابگاه رفتم .همینجور داشتم به راهم ادامه میدادم که یهو یه نفر رو توی راه روی خوابگاه دیدم ...اون دیگه کی بود ؟نمی تونست صاف وایسته ..به سمتش رفتم و خم شدم تا بتونم صورتش رو ببینم :
ا/ت:آقا ...آقا حالتون خوبه؟
که سرش رو بالا اورد ..چشمامش قرمز قرمز شده بود و یه جوری داشت نگام میکرد ؛همین که خواست فرار کنم از دستم گرفت و سرش رو نزدیک گردنم کرد و سیاهی....
"ویو به چند ساعت بعد "
چشمام رو باز کردم .توی یه اتاق مشکی با شمع های قرمز وگیلاس(🍷اینا)و جام های ش**ب و خلاصه اتاق با تم مشکی و قرمز بود.از رو تخت بلند شدم و رو تخت نشستم ؛خواستم پاشم که از در حموم صدای اومد ..زود خودم رو زدم به خواب که یه نفر با تن پوش مشکی و موهای خیس از حموم اومد بیرون رو روبه روی کمد ایستاد.کمد اتاق دقیقا رو به رو ی تخت بود و اون مرده هم پشتش به من بود .
همینجوری خودم رو به خواب زده بودم که صدای مرده بلند شد:
تهیونگ: میدونم بیداری ...لازم نیست خودت رو به خواب بزنی !
زود از جام بلند شدم و ...
ادامه دارد
#پارت۷
میگفتید ؟
که با هکتور پدر هشت پای مادر کوسه مواجه شدم ...عوض شده بود خیلی عوض شده انا هنوز اون رگ های سیاه رو روی دستاش و گردنش داشت .باهم چشم تو چشم شدیم تا خواستم حرف بزنم استاد وارد کلاس شد ...
"ویو تهیونگ "
سرم گیج میرفت ..نمی تونستم یه جا وایستم ...همینجوری به راهم ادامه میدادم ،به مقصد رسیدن به اتاقم اما...
"ویو ا/ت "
کلاس تازه تموم شده بود و از کلاس خارج شدم و به سمت خوابگاه رفتم .همینجور داشتم به راهم ادامه میدادم که یهو یه نفر رو توی راه روی خوابگاه دیدم ...اون دیگه کی بود ؟نمی تونست صاف وایسته ..به سمتش رفتم و خم شدم تا بتونم صورتش رو ببینم :
ا/ت:آقا ...آقا حالتون خوبه؟
که سرش رو بالا اورد ..چشمامش قرمز قرمز شده بود و یه جوری داشت نگام میکرد ؛همین که خواست فرار کنم از دستم گرفت و سرش رو نزدیک گردنم کرد و سیاهی....
"ویو به چند ساعت بعد "
چشمام رو باز کردم .توی یه اتاق مشکی با شمع های قرمز وگیلاس(🍷اینا)و جام های ش**ب و خلاصه اتاق با تم مشکی و قرمز بود.از رو تخت بلند شدم و رو تخت نشستم ؛خواستم پاشم که از در حموم صدای اومد ..زود خودم رو زدم به خواب که یه نفر با تن پوش مشکی و موهای خیس از حموم اومد بیرون رو روبه روی کمد ایستاد.کمد اتاق دقیقا رو به رو ی تخت بود و اون مرده هم پشتش به من بود .
همینجوری خودم رو به خواب زده بودم که صدای مرده بلند شد:
تهیونگ: میدونم بیداری ...لازم نیست خودت رو به خواب بزنی !
زود از جام بلند شدم و ...
ادامه دارد
۲۲۱
۲۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.