بخوان ترانه ی یاران که حالِ دل فانی ست
بخوان ترانه ی یاران که حالِ دل فانی ست
که سهمِ اهلِ وفا اشک هایِ پنهانی ست
هر آن که روزِ مرادش ستاره ای دارد
هزار رشته ی تقدیر ؛ رویِ پیشانی ست
به باغِ بی بَرِ عمرم گُلی شکفته نشد
خزانِ چهره ی زردم پُر از پریشانی ست
گذشته ام ؛ که تو را عاشقانه جان بدهم
کُجایِ قصه نشستی؟ شبی که بارانی ست
پُر از گلایه و دردم نوایِ غم دارم
شنیده ای که صدایم طنینِ حیرانی ست!
شمیمِ یادِ تو مانده ، به کُنجِ تنهایی
مگو که راهِ رسیدن به عشق طولانی ست
به سال های غم انگیز خویش برگشتم
چقدر حال و هوایم شبیهِ زندانی ست
چگونه میشود از حالِ خود گریزان بود!
قسم به آیه ی چشمت، جزایِ قربانی ست
به سویِ گورِ خودم هر قدم روانه شدم
ببین که هجرِ تو پس لرزه هایِ ویرانی ست...
دلتنگتم...
که سهمِ اهلِ وفا اشک هایِ پنهانی ست
هر آن که روزِ مرادش ستاره ای دارد
هزار رشته ی تقدیر ؛ رویِ پیشانی ست
به باغِ بی بَرِ عمرم گُلی شکفته نشد
خزانِ چهره ی زردم پُر از پریشانی ست
گذشته ام ؛ که تو را عاشقانه جان بدهم
کُجایِ قصه نشستی؟ شبی که بارانی ست
پُر از گلایه و دردم نوایِ غم دارم
شنیده ای که صدایم طنینِ حیرانی ست!
شمیمِ یادِ تو مانده ، به کُنجِ تنهایی
مگو که راهِ رسیدن به عشق طولانی ست
به سال های غم انگیز خویش برگشتم
چقدر حال و هوایم شبیهِ زندانی ست
چگونه میشود از حالِ خود گریزان بود!
قسم به آیه ی چشمت، جزایِ قربانی ست
به سویِ گورِ خودم هر قدم روانه شدم
ببین که هجرِ تو پس لرزه هایِ ویرانی ست...
دلتنگتم...
۲۰۰
۰۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.