همه فامیل خونه مادربزرگم جمع بودیم

همه فامیل خونه مادربزرگم جمع بودیم
من داشتم ﭘﺮﺩﻩ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﺑﺰﺭﮔﻤﻮ ﻧﺼﺐ ﻣﯿﮑﺮﺩم...!

ﻣﺎﺩﺭ ﺑﺰﺭﮔﻢ ﺍﻭﻣﺪ ﺗﺸﮑﺮ ﮐﻨﻪ...








ﺑﺮﮔﺸﺖ ﮔﻔﺖ: ﺍﯾﺸﺎﻻ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﭘﺮﺩﻩ ﺧﺎﻧﻮﻣﺘﻮ ﺑﺰﻧﯽ ننه ...

هیچی دیگه ﺧﻮﻧﻪ ﺭﻓﺖ ﺭﻭ ﻫﻮﺍ
دیدگاه ها (۱۴)

#فرهاد#مجیدی#4444

#فرهاد#مجیدی

بچه بودم وقتی توفیلما لب میگرفتن بابام میگفت برو تواتاقت منم...

‏عموم میخواست خبر مرگ یکیو به فامیلش بده زنگ زد گفت پاشو بیا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط