🌸سرنوشت🌸
🌸سرنوشت🌸
🌸Part1🌸
از زبان ا/ت:
صبح با زنگ ساعت بلند شدم کمی چشمانم را باز و بسته کردم تا به نور اتاق عادت کنم . به سمت دستشویی رفتم تا دست و صورتم رو بشورم بعد به اتاقم رفتم تا لباس فرم مدرسه رو بپوشم ده دقیقه طول کشید تا حاضر شوم به آشپز خانه رفتم تا صبحانه بخورم زود صبحانه خوردم و از مادرم خداحافظی کردم و شمشیرم و کولم رو برداشتم و از خونه بیرون آمدم . اوف هوا خیلی سرده سویشرتم رو مرتب کردم که شینوبو و کانائو و کانائه رو دیدم سریع به سمت آنها دویدم من با اون سه خواهر دوست صمیمی بودم وقتی رسیدم سلام کردم و باهم به سمت مدرسه حرکت کردیم . راستی من درباره مدرسه خودم به شما نگفتم ما در این مدرسه یاد می گیریم چجوری شیاطین رو بکشیم شاید براتون سوال شده مگه شیاطین بعد مرگ موزان نابود نشدهاند. خب باید بگم موزان قبل مرگش یک پسر به نام ایشیزاکی (محاله فکر کنید اسم کم آوردما ) داشته که اون یک شیطان بود ولی نه از اون شیطان های ضعیف قدرت اون با پدرش برابری می کرد و حالا ما داریم شمشیرزنی یاد میگریم تا بتونیم اون رو شکست بدیم خب باید بگم من الان یک سال سومی هستم اگه یک استلا بگیرم به مقام هاشیرا میرسم (بله شبیه Spy x Family نوشتم 😁)تنفس من هم . . . (خودتون بگید ) هستش و یک از شاگرد زرنگ های کلاسم بگذریم با دخترا وارد مدرسه شدیم که
ادامه دارد . . .
🌸Part1🌸
از زبان ا/ت:
صبح با زنگ ساعت بلند شدم کمی چشمانم را باز و بسته کردم تا به نور اتاق عادت کنم . به سمت دستشویی رفتم تا دست و صورتم رو بشورم بعد به اتاقم رفتم تا لباس فرم مدرسه رو بپوشم ده دقیقه طول کشید تا حاضر شوم به آشپز خانه رفتم تا صبحانه بخورم زود صبحانه خوردم و از مادرم خداحافظی کردم و شمشیرم و کولم رو برداشتم و از خونه بیرون آمدم . اوف هوا خیلی سرده سویشرتم رو مرتب کردم که شینوبو و کانائو و کانائه رو دیدم سریع به سمت آنها دویدم من با اون سه خواهر دوست صمیمی بودم وقتی رسیدم سلام کردم و باهم به سمت مدرسه حرکت کردیم . راستی من درباره مدرسه خودم به شما نگفتم ما در این مدرسه یاد می گیریم چجوری شیاطین رو بکشیم شاید براتون سوال شده مگه شیاطین بعد مرگ موزان نابود نشدهاند. خب باید بگم موزان قبل مرگش یک پسر به نام ایشیزاکی (محاله فکر کنید اسم کم آوردما ) داشته که اون یک شیطان بود ولی نه از اون شیطان های ضعیف قدرت اون با پدرش برابری می کرد و حالا ما داریم شمشیرزنی یاد میگریم تا بتونیم اون رو شکست بدیم خب باید بگم من الان یک سال سومی هستم اگه یک استلا بگیرم به مقام هاشیرا میرسم (بله شبیه Spy x Family نوشتم 😁)تنفس من هم . . . (خودتون بگید ) هستش و یک از شاگرد زرنگ های کلاسم بگذریم با دخترا وارد مدرسه شدیم که
ادامه دارد . . .
۱.۴k
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.