من و دل آمده بودیم به مهمانی تو

من و دل آمده بودیم به مهمانی تو
هر دو لبریز غزل غرق گل افشانی تو

دلکم عرض ادب کرد و همان گوشه نشست
من همه محو دل و او همه حیرانی تو

شب شعری که به پا بود در آن صبح لطیف
برد ما را به تب خیس و غزلخوانی تو

من دچار تو شدم وقتی نگاهم کردی
دل گرفتار همان موسم بـ ـارانیـــ تو

چشم تو خلوت خوبی است اگر بگذارند
من و دل زائر آن معبد روحانی تو

روزی سرشار تر از حس شکفتن در باد
روز آغاز من و خلوت عرفانی تو

آسمان نیز ورق خورد همان روز که باز
من و دل آمده بودیم به مهمانی تو
دیدگاه ها (۱۰)

درد ِ دل کـه می کنــی؛ضعـف هـایـت، دردهـایــت را می گـذاری ت...

وقتی کسی تو راعاشقانـــــــهدوست داردشیوه ی بیان اسم تودر صد...

#عشقولانه

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط