خدا نیاورد روزی را که آدمیزاد در اوج تنهایی، یک چیز متفاو
خدا نیاورد روزی را که آدمیزاد در اوج تنهایی، یک چیز متفاوت بخواهد..اگر "یک نفرِ" در میان روزها و لحظه های تکراری ، وارد زندگیت شود ، خیلی چیزها را بهم میزند.. آن موقع است که فکر میکنی او، همان آدمیست که تا به حال نبود.. همانی که تفاوت را در زندگی تو ایجاد خواهد کرد..همانی که قرار بود در اوج تنهایی ، دستانش را بگیری و سرتاسر ولیعصر را قدم بزنی .. همانی که باران با او ، رنگ و بوی دیگری دارد ، روزها و شب ها با او یک جور دیگرند و الی اخر.. تو ، سعی میکنی تمام نداشته هایت را در او جستجو کنی، و اتفاقا خیلی هایشان را هم پیدا میکنی.. در صورتی که او ، یک آدم کاملا بی ربطِ ، نسبت به توست.. تو قطعا او را به چالش خواهی کشید ، تا بیشتر حساسیت ها و خصلت هایش را بشناسی.. بعد با خودت میگویی دمِ روزگار گرم..این چقدر وصله ی من است.. چقدر خوب که از میان این همه آدم سهم من شد .. تو هیچگاه کمبود هایِ او را نمیبینی.. نمیفهمی که او ، تنها برای چند روز میتواند دنیایت را متفاوت کند و نه بیشتر.. دائما به خودت دروغ میگویی و هر چیزی که در او کم باشد را، به پای حساسیت های بیش از حد خودت میگذاری.. راستش تلخ است این واقعیت،که آدمیزاد در اوج نیازش به کسی، جبران ناپذیرترین اشتباهات را انجام می دهد .. اشتباهاتی مثل یک وابستگیِ بی منطق ، مثل فوران احساساتی که چون آتشفشانی هولناک ، غیر قابل کنترل است..
تا بوده همین بوده .. آدمیزاد همیشه در طلب عشق، خودش را به زمین و زمان می کوبد .. و خدا نکند که چیزی که عشق نیست را ،بِسان عشق ببیند و عمرش را برای غیر عشق، تباه کند..
اصلا خدا نیاورد روزی را که آدمیزاد در اوج تنهایی، یک چیز متفاوت بخواهد.. .
تا بوده همین بوده .. آدمیزاد همیشه در طلب عشق، خودش را به زمین و زمان می کوبد .. و خدا نکند که چیزی که عشق نیست را ،بِسان عشق ببیند و عمرش را برای غیر عشق، تباه کند..
اصلا خدا نیاورد روزی را که آدمیزاد در اوج تنهایی، یک چیز متفاوت بخواهد.. .
۲.۱k
۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.