عمه افطار به خرما میکرد رطب حاصل بین الحرمین جرعه ای آب...به گریه میگفت به فدای لب عطشان حسین...!. سفره ای ساده...غم و بد حالی گریه ی عمه و بد احوالی سر افطار همیشه میگفت ؛ جای داداش حسینم خالی.
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.