کدومتون جاضرید

کدومتون جاضرید!!؟؟

حوصله داشتین اینو هم بخونید :

گفت‌وگو با مهدی رضایی راوی کتاب لشکر خوبان :
جنگ ادامه دارد...

کتاب را که تمام می‌کنی شوق دیدار «آقا مهدی» تمام وجودت را فرا می‌گیرد. ابتدا گمان می‌کنی چون طرف اطلاعاتی بوده پس باید برای دیدنش به هر دری بزنی اما وقتی با یک تماس ساده تلفنی خیلی زود با تو گرم می‌گیرد و وعده سفر به تهران را می‌دهد در می‌یابی بسیجی‌های حضرت روح‌الله خاکی‌تر از این حرفها هستند.
حالا راوی کتاب «لشکر خوبان» که حضرت سید علی، تقریظی بر کتابش نوشته و آن را شرح ریزه‌کاری‌های حیرت‌انگیز دفاع مقدس لقب داده با چهره‌ای آرام و متبسم روبرویت نشسته است. «آقا مهدی» که خودش می‌گوید در جبهه به این نام صدایش می‌زدند از بچه‌های قدیمی لشکر عاشورای تبریز است که در طول بیش از 80 ماه حضور در مناطق عملیاتی غرب و جنوب بارها تا مرز شهادت پیش رفته و زخمهای فراوانی از آن دوران به جان خریده و بیش از 30 بار زیر تیغ جراحی رفته است.
او که از نخبه‌های واحد اطلاعات عملیات لشکر آقا مهدی باکری بوده صحنه‌های تلخ و شیرین عجیبی را از عملیات بدر، والفجر هشت، کربلای چهار و پنج و بیت‌المقدس دو و سه در کتابش روایت کرده و مظلومیت رزمندگان اطلاعاتی و غواص را به گونه‌ای شرح کرده که حضرت آقا هم در یکی از دیدارهایشان فرمودند: «این کتاب لشکر خوبان پر است از اعجاب و عظمت ناگفته رزمندگان غواص و اطلاعات عملیات جنگ. در ایامی که این کتاب را می‌خواندم بارها و بارها متأثر شدم.»
به هر حال، بیش از این قلم فرسایی درباره سردار مهدیقلی رضایی که این روزها با تکیه بر عصا آرام و استوار گام برمی‌دارد حرافی بیجاست پس با هم گفتگو با این جانباز 70 درصد را از نظر می‌گذرانیم که حرفها از زبان او شنیدنی و خواندنی است!
* با تشکر از شما که قبول زحمت کردید و از تبریز به تهران آمدید. آقای رضایی در ابتدا از خودتان بگویید. الان چند سال دارید و مشغول چه کاری هستید؟
- به نام خدا و با سلام و درود به روان مطهر و ملکوتی رهبر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی(ره) و شهدای انقلاب و دفاع مقدس. بنده مهدی رضایی هستم که در جبهه مهدیقلی صدایم می‌کردند. الان هم 48 سالم است.
* چی شد به جبهه رفتید؟
- سال 1360 که بنده در کلاس سوم راهنمایی بودم، فضای شهر تبریز خیلی سیاسی شده بود. جریانات و گروه‌های مختلف سیاسی در تبریز فعال بودند. از خلق مسلمان گرفته تا گروهک منافقین و حتی لیدرهای این گروهک اکثراً از این شهر بودند. مثل موسی خیابانی، حنیف‌نژاد و... خب در آن فضا خدا توفیق داد که ما در خط انقلاب اسلامی باشیم. لذا آبان سال 60 به جبهه رفتم و در آنجا بودم تا یکی دو سال بعد از اتمام جنگ که از جبهه به تبریز برگشتم و تحصیلاتم را ابتدا در رشته فلسفه در سطح کارشناسی شروع کردم و بعد هم در مقطع کارشناسی ارشد به تحصیل در رشته شهرسازی پرداختم بعد هم ازدواج کردم که حاصل این ازدواج سه فرزند پسر است که خداوند به ما عنایت فرمود.
دلیل این هم که الان از تبریز به تهران آمدم برای این بود که مقدمات سفرحج واجب فراهم شده و خب توفیقی شد خدمت شما هم رسیدم.
* فرزندانتان چند سال دارند؟
- پسر بزرگم متولد سال 71 است که 22 سال دارد و رشته پزشکی می‌خواند. پسر وسطی که سجاد نام دارد متولد 73 است و 20 سالش است و در رشته مهندسی پزشکی تحصیل می‌کند. فرزند کوچکم هم که محمد صدرا است 6 سال دارد و خودش می‌گوید من مهد کودک قبول شدم.
* چه زمانی ازدواج کردید؟
- سال 69
* چند درصد جانبازی دارید؟
- 70 درصد!
* همسرتان با وضعیت شما مشکلی نداشتند؟
- چه مشکلی؟ از خداش هم هست (خنده)
* چه شد که تصمیم به ثبت خاطرات دفاع مقدس گرفتید. ظاهرا همین خاطرات بعدها به کتاب لشگر خوبان تبدیل شد؟
- در طول جنگ، ما شاهد صحنه‌های تلخ و شیرین فراوانی بودیم که دوستان و همرزمان مومن ما این صحنه‌ها را خلق می‌کردند. در عین حال چون بنده در واحد اطلاعات عملیات لشگر عاشورا بودم خاطرات زیادی هم از این واحد داشتم. زیرا کار در واحد اطلاعات عملیات به گونه‌ای بود که گویی هر روز بچه‌ها در عملیات هستند و هر روز در دل دشمن مشغول کارند. لذا این فضا باعث شده بود که همه خالص و مخلص برای خدا بودند و همه احساس می‌کردیم که امشب دیگر آخرین شب زندگی ماست به همین جهت همه در راه خدا گام برمی‌داشتند و این جو، یک صفا و صمیمیت خاصی به آن جمع داده بود. بعد از جنگ خیلی دلم می‌خواست که فرهنگ حاکم بر آن جمع و روابط دوستان در جبهه و خاطرات آن زمان در جایی ثبت شود چون احساس می‌کردم آیندگان ما و نسل‌های بعدی ارزش این کار را خواهند فهمید. شاید در آن مقطع ما این ارزش‌ها را به آن صورت درک نمی‌کردیم ولی آن فرهنگ زیبا جزو افتخارات ملت ماست و باید در جایی ثبت و ضبط شود.
به همین دل
دیدگاه ها (۶)

علی مرادی مجری سری جدید برنامه ویتامین که از اواسط مرداد جا...

وقتی پینوکیو کم می آورد.

باز هم فردا صبح و باز هم عده ای انسان پست...

فامیل:بزنم لهت کنم.. عزیزم:با چوب یا کمربند؟. فامیل:چوب. عزی...

🔴 ماجرای مصاحبه مهدی طحانیان با خبرنگار بی حجاب! که توی کتاب...

سال روز شهادت سرلشکر مهدی زین لدین🥀در منطقه سر دشت به دست گر...

#مناظره_زادبر_زیباکلام ⭕️⭕️ تلفات زمان سازش و تسلیم سه جنگ ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط