برگ هایی از کتاب خاطرات اردشیر زاهدی داماد شاهقسمت آخر

برگ هایی از کتاب خاطرات اردشیر زاهدی داماد شاه43(قسمت آخر)
در این حال از تهران خبر رسید که دانشجویان تندرو به رهبری یک نفر از ملایان ضدآمریکایی وارد محوطة سفارت آمریکا شده و 66 نفر از دیپلمات‌ها را به زور اسلحه گروگان گرفته و خواستار استرداد شاه به ایران شده‌اند...»
گروگان‌گیری 66 دیپلمات‌ آمریکایی در تهران احساسات آمریکایی‌ها را علیه شاه برانگیخت و افکار عمومی آمریکا خواستار اخراج شاه از آمریکا شدند.
در این موقع وزارت امور خارجه آمریکا از شاه خواست تا خاک آمریکا را ترک کند. شاه تصمیم می‌گیرد به مکزیک بازگردد اما پرزیدنت «لوئیز پورتی‌یو» علیرغم قول مردانه‌ای که قبلاً داده بود حاضر به پذیرش مجدد شاه نشد و گفت ممکن است حادثة مشابهی برای دیپلمات‌های مکزیکی مقیم تهران روی بدهد و جان آنها به خطر بیفتد. 
چون هیچ کشوری مایل به پذیرش شاه نبود خود آمریکایی‌ها محلی را برای اقامت شاه پیدا کردند و او را به پاناما فرستادند که یک پایگاه آمریکایی در دریای کارائیب بود. بعدها دخترم (والاحضرت مهناز) تعریف کرد که در موقع انتقال پدربزرگش به پاناما او آن قدر لاغر شده بود که لباس از فرط لاغری به تنش بند نمی‌شد و مرتباً شلوارش پائین می‌آمد. به همین خاطر هنگامی که «عمر توریخوس» حاکم کانادا که قهرمان مشت‌زنی سابق این کشور بود چشمش به شاه افتاد گفت: «شاه، شاه که می‌گویند همین است؟ اینکه یک مشت پوست و استخوان است!»
اقامت در پاناما به بهای چندین میلیون دلار تمام شد و چون مقامات پاناما تصمیم گرفته بودند در قبال دریافت پول ونفت شاه را تحویل ایران بدهند شاه مجدداً مجبور به رفتن به مصر شد و عاقبت در همین کشور درگذشت.
شاه پس از رسیدن به قاهره در بیمارستان معادی قاهره تحت عمل جراحی قرار گرفت. موقعی که پروفسور دوبیکی آمریکایی برای عمل جراحی شاه به قاهره آمده بود یکی از جراحان مصری اتاق عمل را ترک می‌کند و می‌گوید من سوگند خورده‌ام تا از جان بیماران محافظت کنم در حالیکه پروفسوردوبیکی عمداً لوله‌ای را داخل شکم شاه جا گذاشته است تا عفونت کند و شاه بمیرد.
دو روز پس از عمل جراحی حال شاه رو به وخامت گذاشت و شاه درگذشت. پزشکان مصری پس از مرگ شاه طی مصاحبه‌هایی گفتند اگر چه شاه به سرطان مبتلا شده و محکوم به مرگ بود اما، با معالجات درست می‌توانست برای مدتی زنده بماند، ولی پزشکان آمریکایی مرگ او را جلو انداختند!
و این پایان زندگی سراسر ماجرا و هیجان پادشاه بود.سرنوشت این طور می‌خواست که شاه در سرگردانی و تبعید و با آن وضع ناگوار این جهان را ترک کند...
#پهلوی#خاطرات#فردوست#شاه#خاندان_پهلوی#محمد_رضا_پهلوی#ارتشبد_فردوست#سلطنت_پهلوی#زاهدی#رضا_شاه#ایران_باستان#انقلاب#انقلاب اسلامی#آریا_مهر#بزک_پهلوی#
دیدگاه ها (۱)

#جبهه#طنز#لبخند#لبخند_جبهه#لبخند_پشت_خاکریز#رزمنده#رزمندگان#...

#جبهه#طنز#لبخند#لبخند_جبهه#لبخند_پشت_خاکریز#رزمنده#رزمندگان#...

برگ هایی از کتاب خاطرات اردشیر زاهدی داماد شاه42پس از دفن شا...

#جبهه#طنز#لبخند#لبخند_جبهه#لبخند_پشت_خاکریز#رزمنده#رزمندگان#...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط