شعرهایی از رفیق صابر
استاد "رفیق صابر" (به کُردی: رهفیق سابیر / انگلیسی: Refiq) شاعر کُردزبان، زادهی سال ۱۹۵۰ میلادی در قَلادزی، اقلیم کردستان است.
وی از شُعرای صاحب سبک و نوپرداز کُرد است و دارای مدرک لیسانس ادبیات از دانشگاه بغداد و دکترای فلسفه از دانشگاه صوفیا بلغارستان است.
در پی مبارزات رهایی بخش ملتش علیه حکومت مرکزی عراق خیلی زود به مبارزین پیوست. سال ۱۹۷۰ در پی توافقی فیمابین دولت عراق و مبارزین کُرد و آرامش نسبی برقرار شده، جهت ادامه تحصیل وارد دانشکده ادبیات دانشگاه بغداد شد و سال ۱۹۷۴ لیسانس ادبیات کُردی دریافت کرد.
سال ۱۹۷۸ جهت ادامه تحصیل کردستان را به مقصد بلغارستان ترک و در صوفیا، پایتخت بلغارستان مسکن گزید. بعد از کمتر از یک سال مجدداً بازگشته و به مبارزین پیوست.
سال ۱۹۸۲ برای بار دوم به بلغارستان رفته و در آکادمی علوم اجتماعی، بخش فلسفه تحصیلاتش را پی گرفت و در ۱۹۸۷ دکترای فلسفه را دریافت کرد. پس از آن بنا به شرایط کاری و فعالیّت سیاسی مدتها در گُرجستان، افغانستان و سوریه زیست.
تابستان ۱۹۸۹ به کشور سوئد رفته و در آنجا ماندگار شد. بعد از سقوط رژیم صدام در ۲۰۰۳، اواخرِ سال ۲۰۰۵ به کردستان بازگشت و به عنوان نمایندهی مردم وارد پارلمان کردستان شد.
وی اکنون در سلیمانیه «مرکز کوردولوژی» را اداره میکند.
■□■
(۱)
روشنایی از روی پلکهایت پایین آمده
و بر دستهایت جلوس کرده
شب هم سیاه چادریست متروک
که عشق تو آن را آباد کرده
و من، دستانم را برای گرفتن تابش ماه راهی کردهام
شب را میبویم
گیسوی گلی پژمرده و پژمان را میبویم
که گویی چشم انتظار چیزیست!
مهاب جنگل و امواجی را میبویم که نسیم شبانه
لخت و عورشان میکند.
در چشمان تو آسمان آیینه است
اما، پرسشهایم بیپایان و
زمان هم کوتاه است.
من پایان را میبینم
زندگی و مرگ را میبینم
روشنایی را بر روی پلکهایت
زندگی را در میان دستهایت...
شعر: #رفیق_صابر
ترجمه به فارسی: #زانا_کوردستانی
وی از شُعرای صاحب سبک و نوپرداز کُرد است و دارای مدرک لیسانس ادبیات از دانشگاه بغداد و دکترای فلسفه از دانشگاه صوفیا بلغارستان است.
در پی مبارزات رهایی بخش ملتش علیه حکومت مرکزی عراق خیلی زود به مبارزین پیوست. سال ۱۹۷۰ در پی توافقی فیمابین دولت عراق و مبارزین کُرد و آرامش نسبی برقرار شده، جهت ادامه تحصیل وارد دانشکده ادبیات دانشگاه بغداد شد و سال ۱۹۷۴ لیسانس ادبیات کُردی دریافت کرد.
سال ۱۹۷۸ جهت ادامه تحصیل کردستان را به مقصد بلغارستان ترک و در صوفیا، پایتخت بلغارستان مسکن گزید. بعد از کمتر از یک سال مجدداً بازگشته و به مبارزین پیوست.
سال ۱۹۸۲ برای بار دوم به بلغارستان رفته و در آکادمی علوم اجتماعی، بخش فلسفه تحصیلاتش را پی گرفت و در ۱۹۸۷ دکترای فلسفه را دریافت کرد. پس از آن بنا به شرایط کاری و فعالیّت سیاسی مدتها در گُرجستان، افغانستان و سوریه زیست.
تابستان ۱۹۸۹ به کشور سوئد رفته و در آنجا ماندگار شد. بعد از سقوط رژیم صدام در ۲۰۰۳، اواخرِ سال ۲۰۰۵ به کردستان بازگشت و به عنوان نمایندهی مردم وارد پارلمان کردستان شد.
وی اکنون در سلیمانیه «مرکز کوردولوژی» را اداره میکند.
■□■
(۱)
روشنایی از روی پلکهایت پایین آمده
و بر دستهایت جلوس کرده
شب هم سیاه چادریست متروک
که عشق تو آن را آباد کرده
و من، دستانم را برای گرفتن تابش ماه راهی کردهام
شب را میبویم
گیسوی گلی پژمرده و پژمان را میبویم
که گویی چشم انتظار چیزیست!
مهاب جنگل و امواجی را میبویم که نسیم شبانه
لخت و عورشان میکند.
در چشمان تو آسمان آیینه است
اما، پرسشهایم بیپایان و
زمان هم کوتاه است.
من پایان را میبینم
زندگی و مرگ را میبینم
روشنایی را بر روی پلکهایت
زندگی را در میان دستهایت...
شعر: #رفیق_صابر
ترجمه به فارسی: #زانا_کوردستانی
- ۱.۷k
- ۱۴ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط