من می روم، راهی به غیر از دل بریدن نیست
من می روم، راهی به غیر از دل بریدن نیست
وقتی زلیخایی که دیدم، پاکدامن نیست
از من نخواه آرامش شب های تو باشم
تکلیف من، وقتی که مثل روز، روشن نیست
آواره ی ویرانه ها باشم اگر، غم نیست
تا سقف دارد بر سرم این خانه، ایمن نیست
چنگال تو، بر خون ده ها عاشق آغشته ست
این خصلت گرگ ست و در کفتار، قطعاً نیست
فهمیدم از راز سکوتِ موریانه ها...!
تیغِ رفیقان کمتر از رگبارِ دشمن نیست
روزی که تاوان می دهی، با گریه، می فهمی
چیزی که آمد بر سرت، بر گردن من نیست
وقتی زلیخایی که دیدم، پاکدامن نیست
از من نخواه آرامش شب های تو باشم
تکلیف من، وقتی که مثل روز، روشن نیست
آواره ی ویرانه ها باشم اگر، غم نیست
تا سقف دارد بر سرم این خانه، ایمن نیست
چنگال تو، بر خون ده ها عاشق آغشته ست
این خصلت گرگ ست و در کفتار، قطعاً نیست
فهمیدم از راز سکوتِ موریانه ها...!
تیغِ رفیقان کمتر از رگبارِ دشمن نیست
روزی که تاوان می دهی، با گریه، می فهمی
چیزی که آمد بر سرت، بر گردن من نیست
۹۰۳
۱۹ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.