مردی از خانه اش راضی نبود ازدوستش که بنگاه املاک داشت خو

مردی از خانه اش راضی نبود، ازدوستش که بنگاه املاک داشت خواست تا خانه اش را بفروشد. 🍀

دوستش یک آگهی نوشت و آنرا برایش خواند:
خانه ای زیبا که در باغی بزرگ و آرام قرار گرفته، تراس بزرگ مشرف به کوهستان، اتاق های دلباز و پذیرایی و ناهار خوری وسیع.
صاحبخانه تا متن آگهی را شنید، گفت: این خانه فروشی نیست، در تمام مدت عمرم میخواستم جایی داشته باشم مثل این خانه ای که تو تعریفش را کردی.😍

خیلی وقت ها نعمت هایی که در اختیار داریم را نمی بینیم چون به بودنشان عادت کرده ایم،
مثل سلامتی، پدر ، مادر، دوستان خوب گوشی ماشین ،دوچرخه و خیلی چیزهای دیگه که بهشون عادت کردیم.🌱...
قدر داشته هامون رو بدونیم
براشونم سپاسگزاری کنیم 😉❄
دیدگاه ها (۵)

روزی مهندس ساختمانی، از طبقه ششم می خواهد که با یکی از کارگر...

خـــــــــــزآن زیــــــــبــآبـــــہ کجـــــــآچنیــــــن ش...

ﺷﺨﺼﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﭘﻠﻮﯼ ﻏﺬﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﺧﺎﻟﯽ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ، ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﻣﺮﻏﺶ ﺭﺍﻣﯽﮔﺬﺍﺷﺖ...

#حال_خوب 🌞🍁🌱.......

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط