رمان همسر اجباری پارت صد وشصت ودو
#رمان_همسر_اجباری #پارت_صد وشصت ودو
-مشکلی نیست داداش.عیب نداره االن آریا اومد پایین میگم چی گفتی.
-منو از بچه می ترسونی.
بزار آریا بیااااد ....اصن باهات قهرم احسان بد.
نماز خوندیمو صبحونه رو خوردیم البته برعکس همیشه با خنده چون احسان لقمه میگرفتو میزاشت دهن
امیرو ادای این دخترایی که واسه عشقشون با لوس بازی لقمه میگیرن و میگفت.
امیرم.اخماتو باز کن میترسم
وای امیر باتو ام باز کن او گره رو.
یا میگفتامیر هاپو نشی دستمو به گازی.
و در آخرم یه بوس از لپ امیر کردو گفت من برم بپوشم عشقم بریم شرکت.
منو عسل وآریا از خنده در حال ترکیدن بودیم. و امیر گه گاهی یه تک خنده میکرد.
احسان:دوستان امروز بازدید از یه انبار بزرگ داریم بیرون از شهر .گفته باشم ها.باید همه امروز چهار چشمی نگاه
کنید کاله سرمون نره.
آها آها تا یادم نرفته خانم توروخدا امروزو کفش پاشنه بلند نپوشید که من حوصله غر غر کردناتونو.ندارم.
بیرون از آشپز خونه.
پسرا رفتن باالو من عسل میزو جم کردیم.و باهم از اشپزخونه رفتیم بیرون داشتیم به سمت پله ها باهم میرفتیم
باال.
عسل-آنا
-جانم.
-خیلی خوش حالم تو آریا باهم خوبین.شما بدون هم معنی ندارین.
-ممنون عزیز دلم گرفتمش دستمو انداختم دور گردنشو بوسیدمش.اما ای کاش این کنار هم بودن تا ابد ادامه داشته
باشه.
-راستی آنا آریا شالو کاله اضافه همراش هست؟
-چطور
Comments please
-مشکلی نیست داداش.عیب نداره االن آریا اومد پایین میگم چی گفتی.
-منو از بچه می ترسونی.
بزار آریا بیااااد ....اصن باهات قهرم احسان بد.
نماز خوندیمو صبحونه رو خوردیم البته برعکس همیشه با خنده چون احسان لقمه میگرفتو میزاشت دهن
امیرو ادای این دخترایی که واسه عشقشون با لوس بازی لقمه میگیرن و میگفت.
امیرم.اخماتو باز کن میترسم
وای امیر باتو ام باز کن او گره رو.
یا میگفتامیر هاپو نشی دستمو به گازی.
و در آخرم یه بوس از لپ امیر کردو گفت من برم بپوشم عشقم بریم شرکت.
منو عسل وآریا از خنده در حال ترکیدن بودیم. و امیر گه گاهی یه تک خنده میکرد.
احسان:دوستان امروز بازدید از یه انبار بزرگ داریم بیرون از شهر .گفته باشم ها.باید همه امروز چهار چشمی نگاه
کنید کاله سرمون نره.
آها آها تا یادم نرفته خانم توروخدا امروزو کفش پاشنه بلند نپوشید که من حوصله غر غر کردناتونو.ندارم.
بیرون از آشپز خونه.
پسرا رفتن باالو من عسل میزو جم کردیم.و باهم از اشپزخونه رفتیم بیرون داشتیم به سمت پله ها باهم میرفتیم
باال.
عسل-آنا
-جانم.
-خیلی خوش حالم تو آریا باهم خوبین.شما بدون هم معنی ندارین.
-ممنون عزیز دلم گرفتمش دستمو انداختم دور گردنشو بوسیدمش.اما ای کاش این کنار هم بودن تا ابد ادامه داشته
باشه.
-راستی آنا آریا شالو کاله اضافه همراش هست؟
-چطور
Comments please
۴.۵k
۲۰ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.