سرآغاز راهی بودم که مقصدی نامعلوم داشت !! خیابانی پوشیده
سرآغاز راهی بودم که مقصدی نامعلوم داشت !! خیابانی پوشیده از ترس و دوشیده از عشق !! سر انجام حالی بودم که آینده ای نا مشروع داشت و من چه بی پروا در پی پروانه شدن و چه دیوانه و بی بال در پی پرواز !!! آری جهان ما جهش نداشت و من هر روز دچار بیگ بنگ درون !! چه انفجار ها که در قلبم رخ نداد برای تنها یک زندگی ساده و چه نفس ها که نشدند بریده و پاره برای تنها یک تنفس کامل !! چیزی که برای حتی درختان با پرداخت ذره ای دی اکسید کربن و کمی خمس و ذکات قابل خرید بود چه خنده دار و از ماست که بر ماست طور بر ما گران شد !! چطور زمینی که درحال نفس کشیدن است را نمیبینید و توقع جاودانگی دارید از برگه های درست شده از درختان مُرده !!! آری !! آنسوی آب ها و در اعماق آتش چمدانی از دلار نتوان برد و بدنی فرسوده و مریض را حساب بانکی درمان نیست !! جهش لازم است و پول تنها میتواند دلیلی باشد برای جهش نه خود آن !! چه کشتیها که غرق نشد از زیر های خود سوراخ کرده و چه جنگل ها که بیابان نشد از ریزهای خود تبر ساخته !! سهم ما قاطی شدن با آتش نبود و تنها کمی گرما ما را بس بود که از بازی با آتش سوخته شدیم !! سهم ما غرق شدن در دریا نبود چون کشتار صاحب خانه رسالت میهمان نیست !! تنها کمی آب مارا بس بود امّا استخرها تشنه کردیم که آب ها شور شد !! تنها کمی نان مارا بس بود امّا شکم ها گنده کردیم که گشنه پیدا شد و شکم پاره متولد !! از جماعتی که تولد یک کودک را سرگرمی و زندان یک سگ را دلگرمی و قفس بلبل را موسیقی میپندارند عشقی فوران نخواهد شد !! در جهنمی که میگریند برای خروج تنها خنده را دیوانگی ، برزخ را خاکستری و بهشت را آرزو میتوان پیدا کرد !! #امیرتتلو
۲.۴k
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.