#داستان

#داستانک

🌸داستان امام حسین(ع) و شیخ رجبعلی خیاط

🔹شیخ رجبعلی خیاط به همراه شیخ حسن تزودی در امامزاده صالح تهران نشسته بودند که جناب شیخ می گوید:
« یالَیتَنی کُنتُ مَعَکَ فَاَفوُزُ مَعَکَ فَوزاً عَظیما» ؛ حسین جان!ای کاش روز عاشورا در کربلا بودم و در رکاب شما به شهادت می‌رسیدم.
وقتی اینگونه آرزو می کند، می بینند هوا ابری شد و یک تکه ابر بالای سر آنها قرار گرفت و شروع کرد به باریدن تگرگ.
شیخ رجبعلی خیاط فرار می کند و به امامزاده پناه می برد.

💧وقتی بارش تگرگ تمام می شود، شیخ از امامزاده بیرون می آید و برایش مکاشفه زیبایی رخ می‌دهد....
او امام حسین علیه السلام را زیارت می کند و حضرت به او می فرمایند:

‼️شیخ رجبعلی!
روز عاشورا مثل این تگرگ تیر به جانب من و یارانم می بارید؛ولی هیچ کدام جا خالی نکردند و در برابر تیرها مقاوم و راست قامت ایستادند،دیدی که چگونه از دست این تگرگ ها فرار کردی.
مگر می شود هر کس ادعای عشق والا را داشته باشد؟

#داستان #امام_حسین #امام_حسین_ع #شهادت #کربلا #عاشورا #زیارت #مکاشفه #عشق #شیخ_رجبعلی_خیاط
دیدگاه ها (۰)

سلام به حرم✋🏻❤

الان شاید حرم بودم... 🌻💕

اهل کوفه...!

رهبرانه✨

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط