چشم هایم را ببند

چشم هایم را ببند
تو لبالب از ترانه ای
و من ...
تشنه ی شنیدن
چشم هایت را ببند
من سرشار از توام
و تو پنهان
در تک تک نفس هایم
چشم هایمان را ببندیم
تو بخوان
من سراپا گوش
من شعر
تو ، پا تا به سر هوش
من مست ، تو مست
و واژه ها هم
همه مست
ای شکوهِ پرنیانِ دریایِ خاموشی
ای همهمه ی بی صدای جنون
هنوز در آغوشِ گرمِ خاطراتت نفس می کشم
و این جهان گویی
آبستنِ فردایی و جنونی دیگر است
در سوسویِ غمناک و خسته ی تو
به حضورِ روشنِ عشق می نگرم
معشوقِ همیشه غرق در سکوتم
یادِ توست
که شب را می شکافد
لبخند شکوفه می کند
تن و جان را مست می کند
آسمان نگاهم ابری و ... سپیده می دمد پر از شبنمِ اشک
زمین بیدار می شود و
خانه ی خورشید پیدا
الماسِ خوش تراشِ اساطیری ام
کاش تا همیشه و همیشه ها
با باران های پیاپی همراه بودیم
در یادها می ماندیم
قصه می شدیم
شعر می شدیم
در متن ها گم می شدیم
در ساغرها می چرخیدیم
و بازو به بازویِ هم
به عشق
سلامی دوباره می دادیم
چشم هایت را ببند
من هنوز پر از حرفم
و شب ...
بلند و پُر از رمز و راز
دیدگاه ها (۲)

چشم هایم را ببند تو لبالب از ترانه ایو من ...تشنه ی شنیدنچشم...

میخواهـم کمی در فنجـانت شعـر بریــزم بنــوش و عاشــق تر شـو ...

چه حالِ خوبی دارم با تو همه چیز به طرزِ اغراق آمیزی زیبا و ب...

از صـورتـــــ تـو ،نقـاشــے ڪشـیده امـ همـانطورے ڪـه ،دلــمـ...

امدنت دیر شده

سرزمینی که...هردویمان را در آغوش کشیدطرحی انداخت به وسعت یک ...

لطفا به بندِ اولِ سبابه ات بگو کمی حوصله اش بیشتر شود تا حضو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط