عمری بوته ای را درنیت روزی که برایم شکوفه
عمری بوته ای را درنیت روزی که برایم شکوفه
زند تا خانه ام را پرکند زعطر خود
نمیدانم که من گل شناس نبودم
یا اینکه.مرد گل فروش سرم کلاه گذاشت
با این حال گرچه گل نبود بلکه خار بود ولی
پیرم نکرد.
بلکه حسرت گلی پیرم کرد که مدت ها وجودش رودرباغچه زندگیم حس میکردم
و همین باعث دل گرمی و ارامشم میشد
خانه برسرم خراب شد ولی ویران نشدم
کسی را هم مقصر خطاب نکردم.دل خوش
به بوی عطر گلی که ندیده بودم فقط بوی عطرش بود،
روزی که باغبان گلی که مدت ها انتظار دیدنش راداشتم اورد.برای دیدنش نمیدانستم
این اشک شوق هست یا غم.فقط تنها چیزی
که در ذهن داشتم.جستجو برای گفتن زیبا ترین کلمه اما درمیان راه روبروشدنم اول بوته های خار بود.نه گل اونقدر مچاله شدم
که حتی توان اینکه با گل روبرو بشم رو نداشتم فقط پشت کردم انگار چیزی ندیدم
نمیدانم یا من با رفتار ساده لوحی فرد بی ارزشی معلوم بودم یا گل مقدار ارزشش
کم بوده ومن تصورات بی همتا در ذهنم
پرورش دادم
زند تا خانه ام را پرکند زعطر خود
نمیدانم که من گل شناس نبودم
یا اینکه.مرد گل فروش سرم کلاه گذاشت
با این حال گرچه گل نبود بلکه خار بود ولی
پیرم نکرد.
بلکه حسرت گلی پیرم کرد که مدت ها وجودش رودرباغچه زندگیم حس میکردم
و همین باعث دل گرمی و ارامشم میشد
خانه برسرم خراب شد ولی ویران نشدم
کسی را هم مقصر خطاب نکردم.دل خوش
به بوی عطر گلی که ندیده بودم فقط بوی عطرش بود،
روزی که باغبان گلی که مدت ها انتظار دیدنش راداشتم اورد.برای دیدنش نمیدانستم
این اشک شوق هست یا غم.فقط تنها چیزی
که در ذهن داشتم.جستجو برای گفتن زیبا ترین کلمه اما درمیان راه روبروشدنم اول بوته های خار بود.نه گل اونقدر مچاله شدم
که حتی توان اینکه با گل روبرو بشم رو نداشتم فقط پشت کردم انگار چیزی ندیدم
نمیدانم یا من با رفتار ساده لوحی فرد بی ارزشی معلوم بودم یا گل مقدار ارزشش
کم بوده ومن تصورات بی همتا در ذهنم
پرورش دادم
۹۶۹
۱۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.