پارت رمان ملکه یخی و شاهزاده سوار بر اسب سفید
پارت ۷ رمان :ملکه یخی و شاهزاده سوار بر اسب سفید
آدرینا
باسر صدای چند نفری که روبه روم بودن سرمو بگردونم و با دیدن پسر چلمنگی که دیروز تو فرودگاه مثل گاو برخورد کرد متوجه شدم داشت با دوستاش خل بازی در می آورد کت شلوار مشکی به تن داشت حیف اون کت شلوار که تن یه خله والا خدا خودش به خیر برسونه کل کلاسو سر صداشون برداشته رفتم جلوی میزشون ومحکم زدم به میز گفتم آقایون محترم ساکت باشین لطفا اینجا رو با خونه خالتون اشتباه نگیرید
یکی پسرها گفت :ولی من فکر میکردم تنها جایی که باید ساکت بشینیم خونه خالهامونه
پسر های همگی خندیدن
گفتم :چه بامزه ولی مثله اینکه اشتباه متوجه شدین اینجا جایی هست که باید ساکت باشین فهمیدی
پسره چلمنگه گفت :اگه ساکت نشیم چی میشه
آدرینا:اونوقته که با اردنگی از دانشگاه میدازمت بیرون فهمیدی
پسره چلمنگ :هروقت تونستی چنین کار بکنی بعد بیا قلدرم قلدرم بکن خانم محترم
آدرینا :خودت خواستی
به سمت میزم برگشتم
آدرینا
باسر صدای چند نفری که روبه روم بودن سرمو بگردونم و با دیدن پسر چلمنگی که دیروز تو فرودگاه مثل گاو برخورد کرد متوجه شدم داشت با دوستاش خل بازی در می آورد کت شلوار مشکی به تن داشت حیف اون کت شلوار که تن یه خله والا خدا خودش به خیر برسونه کل کلاسو سر صداشون برداشته رفتم جلوی میزشون ومحکم زدم به میز گفتم آقایون محترم ساکت باشین لطفا اینجا رو با خونه خالتون اشتباه نگیرید
یکی پسرها گفت :ولی من فکر میکردم تنها جایی که باید ساکت بشینیم خونه خالهامونه
پسر های همگی خندیدن
گفتم :چه بامزه ولی مثله اینکه اشتباه متوجه شدین اینجا جایی هست که باید ساکت باشین فهمیدی
پسره چلمنگه گفت :اگه ساکت نشیم چی میشه
آدرینا:اونوقته که با اردنگی از دانشگاه میدازمت بیرون فهمیدی
پسره چلمنگ :هروقت تونستی چنین کار بکنی بعد بیا قلدرم قلدرم بکن خانم محترم
آدرینا :خودت خواستی
به سمت میزم برگشتم
- ۷۱۷
- ۲۹ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط