...من نزدیک بانویم خدیجه ایستاده و گوش تیز کرده ام.چشمان
...من نزدیک بانویم خدیجه ایستاده و گوش تیز کرده ام.چشمان سرورم #محمد_امین میخندد و دریایی از #محبت به پای بانویم میریزد که بانویم اورا به نخستین نجوای عاشقانه میهمان میکند :
_خانه ام خانه ی توست و من کنیزت، #یاروحی!
بانویم میگوید و رخساره اش چون سیب سرخی میشود و سر به زیر می افکند.
سرورم، محمدامین، لحظه ای کوتاه خدیجه را مینگرد به نخستین نگاه عاشقانه.آنگاه چشم میبندد و می گشاید و با لبخندی گرم که در پس حیایی دلخواه، پنهانش میدارد و از هر تهنیت خوش تر است، میگوید:
#ورزقی!
خدیجه شیرین تر ازپیش:
#ونفسی!
محمد امین دست بر قلبش میگذارد و خیره در چشمان زیبای بانو، به مهربانی تمام:
#وساکن_فی_قلبی!
☘
#برشی_از_کتاب
#کتاب_بخوانیم
#یوما
#مریم_راهی
_خانه ام خانه ی توست و من کنیزت، #یاروحی!
بانویم میگوید و رخساره اش چون سیب سرخی میشود و سر به زیر می افکند.
سرورم، محمدامین، لحظه ای کوتاه خدیجه را مینگرد به نخستین نگاه عاشقانه.آنگاه چشم میبندد و می گشاید و با لبخندی گرم که در پس حیایی دلخواه، پنهانش میدارد و از هر تهنیت خوش تر است، میگوید:
#ورزقی!
خدیجه شیرین تر ازپیش:
#ونفسی!
محمد امین دست بر قلبش میگذارد و خیره در چشمان زیبای بانو، به مهربانی تمام:
#وساکن_فی_قلبی!
☘
#برشی_از_کتاب
#کتاب_بخوانیم
#یوما
#مریم_راهی
۱.۳k
۱۵ خرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.