انگار که سنجاق شدی به یه جایی، یه جایی تو گذشتت؛ از صدتا سنجاقی که بهت بوده تونستی ۹۰تاش رو جدا کنی و به اینجا برسی ولی اون دَهتای باقی مونده دارن نَخکِشِت میکنن، یه قسمتایی از تو همیشه تو گذشته جا میمونه .