کارو دردریان

#کارو دردریان
یک شبی در راه دوری، گرگ پیری بر زمین افتاد و مرد…
لاشهٔ گندیدهٔ آن گرگ را کفتار خورد
در دل غار کثیفی پیر کفتار، زمین مرگ را بوسید و خفت…
قاصدی این ماجرا را با کرکسان زشت گفت
جسم گند آلود کفتار را کرکسان، غارتگران خوردند…
لرزه بر دامان کوه افتاد
سنگ‌ها بر روی هم هموار گشت
کرکسان هم جملگی مردند…
دیدگاه ها (۱)

دل که رنجید از کسی خرسند کردن مشکل است..شیشه ی بشکسته را پیو...

بعضی رفاقتا مثل کشک میمونه...اولش خوش مزس...بعدش طعم تلخش ته...

#شعر :#برسنگ مزار #کارو دردریان ، ای رهگذر ! منگر ! چنین بیگ...

اشعار کارو دردریان ...نمیدونم چقدر طرفدار داره ولی من یکی از...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط