یاد قدیما بخیر
یاد قدیــــــــــما بخیــــــــــر...
برادر رو دو پا مینشست تا قدش یه دو سانتی بالا بره
تا خواهر زمین خورده اش اونو
بغل کنه و مردونگی شو به با قد کوچیکش به رخ نامردا بکشه
دیروز به خودم گفتم مشتی روزگار دیگه روزگار قدیم نیست که
خیلی عوض شده...
حالا برادر تو کوچه خلوت آغششو برا دختر غریبه وا میکنه
و خواهرش تو کوچه پشتی شونه به شونه پسر غریبه زمین میخوره...
برادر رو دو پا مینشست تا قدش یه دو سانتی بالا بره
تا خواهر زمین خورده اش اونو
بغل کنه و مردونگی شو به با قد کوچیکش به رخ نامردا بکشه
دیروز به خودم گفتم مشتی روزگار دیگه روزگار قدیم نیست که
خیلی عوض شده...
حالا برادر تو کوچه خلوت آغششو برا دختر غریبه وا میکنه
و خواهرش تو کوچه پشتی شونه به شونه پسر غریبه زمین میخوره...
- ۱.۳k
- ۰۴ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط