آخرین جمعه سال
همیشه جمعهها بوی غربت میده. غربتی از جنس فراق. جمعهٔ آخر سال اما خیلی بیشتر... وقتی فکر میکنم که یک سال دیگه گذشت و از تو نیومد خبری، غرق در اندوه فقط به بیچارگیمون فکر میکنم... به یتیمیمون... به این که قراره تا چند سال جمعههای آخرش رو اینطور، بیقرارت باشیم... آقای جمعههای غریبی دیگه ظهور کن.
جمعههات، امسال هم تمام شد... چطور غروب این جمعه رو بدون شما تحمل کنم؟ کاش میتونستم عقربههای ساعت رو اونقدر نگه دارم که نتونه به غروب نزدیک شه اما هرچقدر تلاش میکنم، زودتر به غروب نزدیک میشه...
این جمعه هم از دیدن رویت خبری نیست / دیگر نفسم هم نفس معتبری نیست
رد میشود این جمعه و تا لحظهٔ آخر / از آمدن سبز تو اما اثری نیست
آری! لحظهلحظه که به غروب نزدیک میشم، انگار قلبم هم بیقراری میکنه. او هم فهمیده که این جمعه هم گذشت و مولاش...
«شیعیان ما به اندازهٔ آبخوردنی ما را نمیخواهند اگر بخواهند و دعا کنند فرج ما میرسد.» (کتاب شیفتگان حضرت مهدی، ج ۱، ص ۱۵۵)
آخرین جمعهٔ سال
جمعههات، امسال هم تمام شد... چطور غروب این جمعه رو بدون شما تحمل کنم؟ کاش میتونستم عقربههای ساعت رو اونقدر نگه دارم که نتونه به غروب نزدیک شه اما هرچقدر تلاش میکنم، زودتر به غروب نزدیک میشه...
این جمعه هم از دیدن رویت خبری نیست / دیگر نفسم هم نفس معتبری نیست
رد میشود این جمعه و تا لحظهٔ آخر / از آمدن سبز تو اما اثری نیست
آری! لحظهلحظه که به غروب نزدیک میشم، انگار قلبم هم بیقراری میکنه. او هم فهمیده که این جمعه هم گذشت و مولاش...
«شیعیان ما به اندازهٔ آبخوردنی ما را نمیخواهند اگر بخواهند و دعا کنند فرج ما میرسد.» (کتاب شیفتگان حضرت مهدی، ج ۱، ص ۱۵۵)
آخرین جمعهٔ سال
۸۹۶
۲۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.