از قصد بود که آن دفتر برجسته قرمز رنگ انتخاب کردم که همیش

از قصد بود که آن دفتر برجسته قرمز رنگ انتخاب کردم که همیشه جلو چشمانم باشد
عادت کردم به بودنش در کنارم
اما امروز حس کردم چقدر دلم برای نوشتن تنگ شده
برای اینکه بنویسم و خط بزنم
بنشینم و گیسوانِ کتاب های خیالیم را ببافم..
از آهنگای بی کلامی که در تمام نوشته هایم جای دارند..
اصلا مگر همیشه باید توصیفی در کار باشد..!!
من آنقدر پر از کلافگی ام که حالِ پیچ و تابِ کلمات را ندارم جانم.!
اما امروز باید دردهایم را میریختم روی کاغد
نوشتم..
گفتم؛
دل شکسته ها هم خدایی دارند...
#A#الف...💜
دیدگاه ها (۱۶)

و چشم های تو همان کافه ی دنجی است که قهوه هایش حرف ندارد☕ ❤...

تو را به جانِ عزیزتبه «حالم خوب است» های من شک کن..!شک کن به...

اندک جایی برای زیستن اندک جایی برای مُردن💜 @sogol...g... ...

لحظه هایی هستندکه هستیمچه تنها، چه در جمعاما خودمان نیستیمان...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط