عاشقم

عاشقم

اهل همین کوچه ی بن بست کناری ، 
که تو از پنجره اش پای به قلب منِ دیوانه نهادی ،
تو کجا ؟ 
کوچه کجا ؟ 
پنجره ی باز کجا ؟ 
من کجا ؟ 
عشق کجا؟ 
طاقتِ آغاز کجا ؟ 
تو به لبخند و نگاهی ، 
منِ دلداده به آهی ، 
بنشستیم 
تو در قلب و 
منِ خسته به چاهی

گُنه از کیست ؟ 
از آن پنجره ی باز ؟ 
از آن لحظه ی آغاز ؟ 
از آن چشمِ گنه کار ؟ 
از آن لحظه ی دیدار ؟ 
کاش می شد گُنهِ پنجره و لحظه و چشمت ، 
همه بر دوش بگیرم 
جای آن یک شب مهتاب ، 
تو را یک نظر از کوچه ی عشاق ببینم
دیدگاه ها (۱۱)

بچه که بودم فکر میکردم پزشک خوب کسی است که آمپول تجویز نکند!...

دلتنگ یعنی سیب سرخ خانه ات بودماز خانه ی بیگانه اما سیب می چ...

گاهی دلم از زنانه گی می گیردمی خواهم کودک باشمدختر بچه ای که...

من فکر می کنمالکساندر هم عاشق بودکه تلفن را آفریدو گرنهبه عق...

برخیز و بزن چنگ به گیتار دوبارهگلبوسه به رخساره ی هر تار دوب...

از تو می گویم غزل با این دل شیدایی امشاعر چشم فریبا ، خالق ز...

از تو می گویم غزل با این دل شیدایی امشاعر چشم فریبا ، خالق ز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط