دختركي ب نام آرزو
#_دختركي_ب_نام_آرزو
امروز صب تو مطب دكتر نشسته بودم منتظر اومدن دكتر كه يه خانم با دختر بچه سه ساله اش اومدن داخل دختر بچه اون طوري كه مادرش صداش ميزد شكيلا بود اين شكيلا خانم يه نيم بوت صورتي با يه شنل سفيد با يه شلوار جين صورتي تنش بود كلاه بافت مدل كجشم يه طور خاصي رو سرش گذاشته بود جالب تر از اون يه كيف دستي سفيد خيلي ناز دستش گرفته بود و هر چند وقت زيپ كيفشو باز ميكردو از توش يه چيزي در مياور و باهاش مشغول ميشد كلا دختر تو دل برويي بود وقتي بهش نگاه ميكردم خنده ام ميگرد اخه كوچولو اينقدر نازو اداي دخترونه داشت كه نگو خلاصه كارم تو مطب تموم شد و برگشتم پاركينگي كه ماشينو اونجا پارك كرده بودم چند متر اونور تر از ماشين يه دختر بچه تقريبا سه ساله توجه منو جلب كرد كه داشت تنهايي بين ماشينا اينور اونور ميرفت رفتم نزديكش ازش پرسيدم تنهايي اينجا چيكار ميكنه گفت داره بازي ميكنه و با دستش ب سمت چادري كه زير يكي از پايه هاي پل زده بودن اشاره كرد و گفت كه خونه اش اونجاست بعد دوييد سمت همون چادر منم يه مقدار خوراكي تو ماشين داشتم بر داشتم و رفتم همونجا مادرشو ديدم كه داشت اطراف چادر رو مرتب ميكرد متوجه شدم كه كولي هستن ب سمت دختر بچه رفتم كه مادرشم اومد كنارم بهش گفتم دخترتون چه خوشكله چقدر شيرين زبونه انصافه هم دختر زيبايي بود و خيلي خيلي هم شيرين زبون هر چند لباسش و سرو صورتش تميز نبود اما از پس همون لباس و ظاهر هم زيباييش پيدا بود كنار مادرش نشستم و دختر بچه هم اومد كنارم ازش پرسيدم اسمت چيه خوشكل و خانم جواب داد ارزو و گفت ب نايلون تو دستم كه پر خوراكي بود اشاره كردو گفت اينا براي كيه؟ گفتم مال تو آرزو ذوق زده شد و نايلون خوراكي ها رو از دستم گرفت اول رفت سراغ بسته ادامس و داد براش باز كنم اشغال ادامس رو برد انداخت تو اشغالي كنار پارك برگشت پيش من و مادرش اما ميدونين چي نظر منو جلب كرد يه پاكت خريد دستش بود و اونو همه جا همراهش ميبرد از مادرش پرسيدم چرا اين كيف خريدو همراش اينور اونور ميبره گفت مثلا كيف دستيشه خرتو پرتاشو با خودش اينور اونور ميبره هر كار كردم نتونستم از آرزو يه عكس خوب بگيرم بس كه ورجه ورجه ميكرد اما تو راه برگشت تو ماشين همش داشتم آرزو رو با شكيلا دختر بچه تو مطب مقايسه ميكردم دلم براي ارزو ميسوخت كه داره بين اين همه تفاوت زندگي ميكنه چرا ارزو حق نداره مثل شكيلا خيلي شيك دخترانه رفتار كنه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
امروز صب تو مطب دكتر نشسته بودم منتظر اومدن دكتر كه يه خانم با دختر بچه سه ساله اش اومدن داخل دختر بچه اون طوري كه مادرش صداش ميزد شكيلا بود اين شكيلا خانم يه نيم بوت صورتي با يه شنل سفيد با يه شلوار جين صورتي تنش بود كلاه بافت مدل كجشم يه طور خاصي رو سرش گذاشته بود جالب تر از اون يه كيف دستي سفيد خيلي ناز دستش گرفته بود و هر چند وقت زيپ كيفشو باز ميكردو از توش يه چيزي در مياور و باهاش مشغول ميشد كلا دختر تو دل برويي بود وقتي بهش نگاه ميكردم خنده ام ميگرد اخه كوچولو اينقدر نازو اداي دخترونه داشت كه نگو خلاصه كارم تو مطب تموم شد و برگشتم پاركينگي كه ماشينو اونجا پارك كرده بودم چند متر اونور تر از ماشين يه دختر بچه تقريبا سه ساله توجه منو جلب كرد كه داشت تنهايي بين ماشينا اينور اونور ميرفت رفتم نزديكش ازش پرسيدم تنهايي اينجا چيكار ميكنه گفت داره بازي ميكنه و با دستش ب سمت چادري كه زير يكي از پايه هاي پل زده بودن اشاره كرد و گفت كه خونه اش اونجاست بعد دوييد سمت همون چادر منم يه مقدار خوراكي تو ماشين داشتم بر داشتم و رفتم همونجا مادرشو ديدم كه داشت اطراف چادر رو مرتب ميكرد متوجه شدم كه كولي هستن ب سمت دختر بچه رفتم كه مادرشم اومد كنارم بهش گفتم دخترتون چه خوشكله چقدر شيرين زبونه انصافه هم دختر زيبايي بود و خيلي خيلي هم شيرين زبون هر چند لباسش و سرو صورتش تميز نبود اما از پس همون لباس و ظاهر هم زيباييش پيدا بود كنار مادرش نشستم و دختر بچه هم اومد كنارم ازش پرسيدم اسمت چيه خوشكل و خانم جواب داد ارزو و گفت ب نايلون تو دستم كه پر خوراكي بود اشاره كردو گفت اينا براي كيه؟ گفتم مال تو آرزو ذوق زده شد و نايلون خوراكي ها رو از دستم گرفت اول رفت سراغ بسته ادامس و داد براش باز كنم اشغال ادامس رو برد انداخت تو اشغالي كنار پارك برگشت پيش من و مادرش اما ميدونين چي نظر منو جلب كرد يه پاكت خريد دستش بود و اونو همه جا همراهش ميبرد از مادرش پرسيدم چرا اين كيف خريدو همراش اينور اونور ميبره گفت مثلا كيف دستيشه خرتو پرتاشو با خودش اينور اونور ميبره هر كار كردم نتونستم از آرزو يه عكس خوب بگيرم بس كه ورجه ورجه ميكرد اما تو راه برگشت تو ماشين همش داشتم آرزو رو با شكيلا دختر بچه تو مطب مقايسه ميكردم دلم براي ارزو ميسوخت كه داره بين اين همه تفاوت زندگي ميكنه چرا ارزو حق نداره مثل شكيلا خيلي شيك دخترانه رفتار كنه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
۵.۵k
۱۵ دی ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.