اعتراف

اعتراف
من زنگی را دوست دارم
ولی از زندگی دوباره می ترسم!
دین را دوست دارم


ولی از کشیش ها می ترسم!
قانون را دوست دارم
ولی از پاسبان ها می ترسم!
عشق را دوست دارم


ولی از زن ها می ترسم!
کودکان را دوست دارم
ولی از آینه می ترسم!
سلام را دوست دارم
ولی از زبانم می ترسم!


من می ترسم ، پس هستم
این چنین می گذرد روز و روزگار من
من روز را دوست دارم

ولی از روزگار می ترسم!

از زنده یاد #حسین_پناهی
دیدگاه ها (۱)

بــــه انتهــــای جهـان می‌رسیم در خلاییکه جز نفس نفس آن‌جا ...

با تو امای لنگر تسکین!ای تکان های دل!ای آرامش ساحل!با تو اما...

وقتی تو نیستی نه هست های ما چونانکه بایدند نه باید ها... هر ...

فاصله ای برای زنده ماندن جیمین روی زانوهایش جلوی من ماند، مث...

1- آزادی ملت برام ترجمه کنین این کلمه ساده رو !!مثلا اگر اقا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط