بچه که هستیم

👌 👌
بچه که هستیم
از شب میترسیم
به خاطر تاریکی، به خاطر تنهایی…
بزرگ که می شویم
باز هم از شب میترسیم
اما نه به خاطر تاریکی، یا تنهایی!
از خاطراتی می ترسیم که تا چشمانمان را
می بندیم بر سرمان آوار می شوند
به گلویمان می چسبند و راه نفسمان را بند
می آورند …
از فکر و خیال آدمهایی که روزهای زیادی دوستشان داشتیم و حالا هر شب یادشان جانمان را می گیرد
از رفتن های کشنده میترسیم …
از فراموش نکردن های مرگ آور!!
دیدگاه ها (۴)

شاید”تو”…سکوت میان کلامم باشی!دیده نمیشویاما من تو را احساس ...

یه وقتی کسی می گفت : دلتنگمقلبم گرفته٬دلم هواشو کردهمی گفتم ...

دستم به دوست داشنتکه بند شدهاز دنیا بی نیاز شده امچرا کهتویی...

این تو،این هم "جانم"، که میشود ضمیمه ی چند حرفیِ نامَت!حالا ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط