داستان من و تو از آنجا شروع شد

داستان #مــــن و #تــــو از آنجا شروع شد ،،،
که پشت شیشه ے بےجان موبایل ،،،
به #هــــم جان دادیم ...
با دکمه های سرد کیبرد ،،،
دست های #هــــم را گرفتیم ،،،
و گرمایش را حس کردیم...
با صورتک ها ،،،
#همـــدیگر را بوسیدیم...
و طمع لب هایمان را چشیدیم...
آهنگی را هم زمان با #هـــــم گوش کردیم ،،،
و اشک ریختیم...
شب بخیر هایمان پشت خط های موبایلمان جا نمےماند...

امروز داستان برگشت...
آغوش هایمان #واقعی ،،،
بوسه هایمان #حقیقی ،،،
اما با این تفاوت که دیگر #من_و_تو نبودیم...
هرکداممان یک '' #او '' داشتیم....
تو با او هستی ،،،
و من در #حسرت بودن با تو پشت شیشه ی سرد موبایل...
دلم لک زده برای یک صورتک #بوســــــه ....!
دلم لک زده برای یک #آهنگــــــ همزمان....
دلم لک زده برای یک شب بخیر و...
دیدگاه ها (۱)

هربار ب تو فکر می‌کنمیکی از دکمه‌هایم شل می‌شودانقراض آغوشم ...

روزی کهبرای اوّلین بارتو را خواهم بوسیدیادت باشدکارِ ناتمامی...

نمی‌ دانم دلتنگی‌ امبرای چیستو دست‌هایمچشم انتظارِ دست های ک...

yek tarafe part : 6

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط