در کل باب گفتگو به شدت در خونه ما با بچه ها در همه مسائل
یک مثال بزنم در این مورد
ما با بچهها در مورد دشمنها از جمله دشمن غاصب و جنایتهاش حرف میزنیم. ( تاکید میکنم در سطح درک و فهم بچه ها) پس وقتی در مورد #اسب_تک_شاخ یا بقیه اِلِمانها میگم اینا مربوط به دشمنه راحت قبول میکنن که نباید بخریم یا استفاده کنیم.
البته ممکن و بسیار محتمله که گاهی بخوان پنهانی چیزی رو تجربه کنن مخصوصا در سالهای آینده که کمی بزرگتر میشوند و شخصیت و تفکر مستقلشون شکل میگیره. که اون هم به نظر من قابل پذیرش و بخشی از روند تربیت دینی هست. در یک بازه معقول بچه ها باید تجربههای متفاوت و گوناگونی داشته باشن و در نهایت سبک درست زندگی رو انتخاب کنن نه اینکه آفتاب مهتاب ندیده و چشم و گوش بسته باشن. و با اولین آزادی محیطی همه رفتارهای دینیشون رو به باد بدن.
پس صحبت کردن کلی با بچه ها رو (قبل از رسیدن به یک مشکل خاص) جدی بگیریم. بچه ها می بینن ما بیشتر در مورد چه مفاهیم و موضوعاتی باهاشون صحبت میکنیم در مورد رنگ پوست و مدل لباس نوع آرایش و کلاس زبان یا فلسفه خلقت، خدا و دین و اخلاقیات و ...
و اینطوری سطح اهمیت هر موضوع رو درک میکنن.
این اهمیت رو ما سعی میکنیم نه فقط در گفتار بلکه در عمل هم نشون بدیم
بچه ها میبینن اگر پدرشون به من نکتهای در مورد حجابم میگن من ده تا جواب نمیدم و هزار جور توجیه نمیارم بلکه سریع اصلاحش میکنم. بچه ها نگاه میکنن و یاد میگیرن و تا حد زیادی برای بقیه موارد تعمیم میدن
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.